نام: علی | نام خانوادگی: حسین عسگری | نام مادر: نرگس | نام پدر: یحیی | تاریخ تولد: ۱۳۳۳ | محل تولد: رفسنجان/ نوق | وضعیت تاهل: متاهل- دارای سه فرزند | سن اعزام: ۲۷سال | سن هنگام شهادت: ۳۲سال | تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ | محل شهادت: شلمچه | عملیات: کربلای ۵ | گردان: حضرت زینب سلام الله علیها | یگان خدمتی و مسئولیت شهید: تی ۴ ل۱۰ – غواص | مزار: استان کرمان، شهرستان رفسنجان، روستای دقوق آباد (نوق)
- آنقدر به همسرش ابراز علاقه می کرد که به نظر مردم افراط به حساب می آمد.
- خوش اخلاق، مهربان و خوشرو بود.
- به مداحی علاقه داشت و مداح اهل بیت هم شد.
زندگینامه
شهید علی حسین عسگری سال ۱۳۳۳ در روستای دقوق آباد (نوق) از توابع شهرستان رفسنجان استان کرمان چشم به جهان گشود. پدرش یحیی مردی زحمتکش بود و از طریق کشاورزی امرار معاش می کرد.
علی تحصیلات ابتدائی خود را در زادگاهش به اتمام رساند. از همان کودکی نسبت به انجام فرایض دینی مقید بود و علاقه زیادی به مطالعه کتب مذهبی از جمله تفسیر المیزان، تفسیر نمونه، نهج البلاغه، کتابهای استاد شهید مرتضی مطهری و کتابهای مرحوم شهید دستغیب داشت.
بزرگتر که شد، علاوه بر خدمتگزاری در مسجد و مجالس دعای ماه رمضان و عزاداری محرم و صفر، به مداحی نیز روی آورد و به قرائت قرآن و مدح اهل بیت علیهم السلام پرداخت.
او از موسسان صندوق قرض الحسنه “لیله القدر” در مسجد صاحب الزمان (عج) بود و از این طریق، کمک بسیاری به دوستان و محرومان می نمود. همچنین در محاسبات مالی بسیار دقیق بود و نسبت به سهم امام و حساب اموال خود، حساسیت ویژه ای داشت.
وی سال ۱۳۵۶ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد.
در جریان پیروزی انقلاب، در راهپیماییها شرکت فعال داشت و پس از آن نیز با عضویت در بسیج، به پاسداری و حراست از شهر پرداخت.
پس از شروع جنگ، شغل گچکاری را رها کرد، دوره آموزش نظامی را گذراند و در سن ۲۷ سالگی از طریق سپاه کرج به جبهه رفت. او در طول ۵ سال حضورش در جبهه و شرکت در چندین عملیات، یک بار از ناحیه پای چپ دچار مجروحیت شد اما پس از بهبودی دوباره به جبهه بازگشت و سرانجام در زمستان ۱۳۶۵ که به عنوان غواص در عملیات کربلای ۵ حضور یافته بود، در شلمچه به فیض شهادت رسید و طبق وصیت خودش در گلزار شهدای زادگاهش (روستای نوق) به خاک سپرده شد.
خاطرات
محمد حسین عسگری (برادر شهید)
در جبهه، هر کاری که از دستش برمی آمد، دریغ نمی کرد. فرقی برایش نداشت. مثلا مدتی در پشت جبهه، ماشین نویسی کرد. در عملیات والفجر مقدماتی، بیسیمچی بود و در عملیات کربلای ۵، غواص.
خلق مهربان و روی خوشش، زبانزد همه بود.
نسبت به همسرش، به قدری مهربان بود که برخی آن را زیاده روی می دانستند!
خودش را شرمندۀ خون شهدا می دانست و هر وقت از جبهه بازمی گشت، به خانواده هایشان سر می زد تا دل کودکانشان را شاد کند.
با آنکه از کودکی خوش اخلاق و متواضع بود، اما هر روز که از حضورش در جبهه می گذشت، تغییر و تحولاتش محسوس تر می شد. آنقدر در فراق دوستان شهیدش گریست تا بالاخره به آنها پیوست.
* * *
برادرزاده شهید
قبل از عملیات کربلای ۵ به قدری شاد و خندان بود که شوق شهادت و رسیدن به معبود را به خوبی می شد در سیمایش دید.
* * *
محمدحسن ملک زاده (دوست شهید)
هروقت دنبال علی بودیم، او را در مسجد پیدا می کردیم. عاشق روحانیت بود و خودش هم شخصیتی روحانی داشت؛ متواضع، کم حرف و متدین.
با آن که خودش از طبقه پایین جامعه بود؛ اما از پیشکسوتان کمک به ضعفا بود.
آخرین دیدارمان را فراموش نمی کنم… آمده بود درب مغازهام، برای خداحافظی که درد دلش را هم برایم گفت. دلگیر بود از کسانی که همه چیز را خلاصه در مال دنیا میدیدند. برایم تعریف کرد که:
رفته بودم پیش یکی از آشنایان برای خداحافظی، اما او گفت: «تا موقعی که کار دارید اینجا مشغول به کار هستید وقتی که کار ندارید به جبهه می روید!»
این حرف، برای علی بسیار سنگین بود و حق هم داشت، چرا که او هروقت احساس وظیفه می کرد به جبهه می رفت.
* * *
علی قربانی (دوست و همکار شهید)
من و علی ۱۰ سال با هم دوست و همکار بودیم. مسجد و مجالس مذهبی؛ عامل تشدید رفاقتمان بود. در طول آن ۱۰ سال، هرگز او را عصبانی ندیدم. او همیشه مراقب بود تا هیچوقت تصمیم اشتباه نگیرد. سختیها را با توکل به خدا و توسل به ائمه اطهار، می گذراند.
دعایش؛ پیروزی اسلام و آرزویش؛ شهادت بود.
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ( قرآن کریم )
پس از حمد خداوند تبارک و تعالی با درود بر انبیاء و اولیاء و صدیقین و با درود بر امام زمان عج و بر نائب برحقش امام خمینی و بر تمامی شهدای اسلام درود می فرستم و خدا را شکرگزارم که به این بنده روسیاهش توفیق داد تا در صف لشکریان توحید باشم.
هم اکنون که این وصیتنامه را می نویسم در عین صحت و سلامتی جسمی و روحی هستم و هر چه را می نویسم آگاهانه و از روی منطق می نویسم. هم اکنون که در جبهه های حق علیه باطل هستم لازم دانستم چند جمله وصیت بنویسم و از همگی برادران و خواهران حلالی بطلبم.
اولا مادر عزیزم:
امیدوارم که مرا حلال کنی امیدوارم بتوانم فردای قیامت در پیشگاه خداوند هم تو و هم من روسفید باشیم.
برادرانم و خواهرانم:
از همگی شما حلالی میطلبم و امیدوارم مرا ببخشید.
همسرم:
امیدوارم که تو هم مرا حلال کنی اگر چنانچه در زندگی با تو و فرزندان کوتاهی کردم میبخشید و از همه دوستان و آشنایان و فامیلها حلالی می طلبم. امیدوارم هر کس حقی به گردنم دارد بزرگواری کند وبخاطر خدا از من راضی شود و چون من دستم از چاره کوتاه است و جواب در قیامت بسیار سخت است ای برادران و خواهران و دوستان و آشنایان شما را بخدا کمی فکر کنید و ببینید این شهدا برای چه کشته شدهاند و هدفشان چه بوده است؟
نگویید اینها بیکار بودند یا میخواستند از زیر درس خواندن فرار کنند که به جبهه رفتند والله فردای قیامت نمیتوانید جواب این تهمتها را بدهید البته من کوچکتر از آن هستم که بخواهم در این مورد چیزی بگویم اما اینها حقیقتی است که باید درک کنید.
ای مومنین اینقدر بدنیا مشغول نباشید وقتی صدای اذان مساجد بلند میشود برای نماز جماعت حاضر شوید و خدا را عبادت کنید. دنیا محل گذر است بفکر آخرت باشید. در پایان از همه میخواهم که جنگ را سرلوحه همه کارها قرار دهید و ندای امام حسین (ع) را که هنوز از کربلا بگوش می رسد لبیک گویید و فرزند فاطمه را یاری کنید. امیدوارم که خداوند همه ما را عاقبت بخیر کند.
«خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار»
والسلام
علی حسین عسکری
۱۳۶۵/۹/۳۰
۳ Comments
۷ آذر ۱۴۰۱ at ۱۱:۳۳ ب٫ظ
ناشناس
سلام علیکم شهید علی حسین عسکری دارای یک دختر و دو پسر بودند که الان در یزد زندگی می کنند
۵ مهر ۱۴۰۰ at ۱۰:۵۴ ب٫ظ
ناشناس
ایشون عموی بنده هست و یک دختر بیشتر ندارد ک فرمودین دو دختر دارد
۱۲ مهر ۱۴۰۰ at ۸:۳۴ ب٫ظ
Tasna
از شما سپاس گزاریم که در تکمیل اطلاعات این شهید ما را همراهی کردید در صورت داشتن اطلاعات بیشتر لطفا در فضای مجازی ۰۹۰۳۱۰۰۱۰۶۵ با ما ارتباط بگیرید.