نام : علی
نام خانوادگی : قربانی فیروزکوهی
نام مادر : –
نام پدر : غلامعلی
تاریخ تولد : ۱۳۴۴/۱۰/۱۵
محل تولد : ورامین
وضعیت تاهل : مجرد
میزان تحصیلات : –
سن : ۲۱ سال
سمت: معاون گروهان نصر
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۴/۱۷
محل شهادت : مهران، قلاویزان
عملیات: مرحله دوم کربلای۱
یگان خدمتی : لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام
گردان: حضرت علی اکبر(ع)
مزار : ورامین – گلستان حسین رضا
زندگینامه
شهید علی قربانی در نیمۀ دیماه در شهرستان ورامین، خیابان مسجد جامع دیده به جهان گشود.
وی پس از گذراندن دوران کودکی، سال ۱۳۵۱ وارد مدرسه کوشیار (توحید) شد و مشغول به تحصیل گشت. پس از آن به مدرسه راهنمایی لشکری (علوی) رفت. در همین دوران بود که خانواده منزل خود را به خیابان مهدیه انتقال دادند.
علی ۲۵ شهریور ۱۳۶۰ همراه با نیروهای بسیج به مناطق جنگی اعزام شد و توانست در عملیات فتح المبین در قالب تیپ ۷ ولی عصر شرکت کند. پس از آن به عضویت سپاه خرمشهر درآمد و پس از آزادسازی این شهر که خود نیز در آن شرکت داشت در قسمت حفاظت فیزیکی (دژبانی) مشغول به خدمت شد.
پس از چند ماهی به لشکر ۲۷ حضرت رسول در قسمت پدافند منتقل شد و بعد از مدتی کوتاه وارد تیپ ۱۰ مخصوص حضرت سیدالشهداء علیه السلام شد (پس از مدتی تیپ تبدیل به لشکر شد)
علی قربانی ابتدا در گردان حضرت علی اصغر(ع) و سپس مدت زیادی در گردان حضرت علی اکبر(ع) مشغول به خدمت بود. پس از مدتی به سمت معاون گروهان نصر از گردان حضرت علی اکبر درآمد.
از عملیاتهای مهمی که وی در آنها شرکت داشت میتوان: فتح المبین (آزادسازی خرمشهر)، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، والفجر ۴، خیبر (که لازم به ذکر است وی در این عملیات دچار مجروحین شیمیایی گشت) بدر، والفجر ۸ و کربلای ۱ را نام برد. البته به غیر از موارد مذکور وی در دهها عملیات بزرگ و کوچک ایذایی نیز شرکت نمود.
او در عملیات غرورآفرین کربلای ۱ (آزادسازی شهر مهران) در منطقه ارتفاعات قلاویزان در نقطهای که به عنوان سرستون به خط دشمن حمله کردند، هدف تیربار دشمن قرار گرفت و به مقام بلند شهادت نائل آمد و به آرزوی دیرینهاش رسید.
وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
شروع می کنم به نام خدایی که برحق است و ما را از خاک متولد و به سوی خاک می برد. مردنی که به قدرت الهی مجدداً زنده می گرداند و هر کس را به جزای اعمالش می رساند. در قبال آن آتش و بهشت در این دنیا باید امتحان بدهد و چه خوب است که با معدل خوب به آن دنیا هجرت کند.
با سلام بر مهدی و درود بر امام عزیز و یاران باوفایش و درود و سلام به آقا امام حسین سرور شهیدان و دیگر شهدای راه خدا و سلام بر خانواده های شهدای انقلاب که به قول امام عزیز چشم و چراغ این ملت هستند، سخنم را شروع می کنم.
پدرم می دانم که خیلی مرا دوست داشتی ولی خودت می دانی که در این مرحله از جنگ خونهایی لازم است تا از این دین مقدس حفاظت کند تا بتوانیم بر کل جهان غلبه پیدا کنیم. پدر عزیزم امیدوارم که حقیر را ببخشی و برایم طلب آمرزش کنی.
اما مادر عزیزم نمی دانم چه بنویسم. هم اکنون که برایت می نویسم دلم می خواهد در گوشه ای بنشینم و گریه کنم. ولی خوب هرکس گفت لا اله الا الله باید در عمل هم به اثبات برساند. می دانم که طاقت نداری خبر شهادتم را بشنوی، حتی اگر یادت باشد از خدا می خواستی که قبل از شهادتم مرگت را خدا بدهد، ولی مادرم چون فاطمه صبور باش که چه رنجها و مشقتها کشید. فرزندان خود را فدای اسلام نمود. مادرم مبادا در مرگم زیاد حسرت بخوری که منافقان کوردل بگویند با از دست دادن فرزند خود از این انقلاب دلسرد شده است. مادرم علی پسرت می رود برای یاری کردن احکام الهی در سرتاسر گیتی تا خون سرخش را در کربلای جنوب بریزد. اگر با ریختن خون علی ها اسلام پایدار است ای گلوله ها سینه سرخ مرا بشکافید.
و سخنی را با شما برادران عزیزم آغاز می کنم. آری برادر، می دانم مرگ من برای شما را کمرشکن است، ولی باید برای رضای خدا هم که شده، صبر کنید. برادرانم، مبادا سر به پایین حرکت کنید که شما باید افتخار کنید که برادر خودتان در راه اسلام فدا شده است. برادرانم امیدوارم که مرا ببخشید و از خدا بخواهید که ببخشد. هیچوقت جای مرا جبهه خالی نگذارید .
اما خواهرانم، خودتان می دانید که تنها نصیحتم چه بوده است، ولی باز می گویم که همچون فاطمه زهرا سلام الله علیها به زندگی خود ادامه دهید، کاری نکنید که غیر رضای خدا و اولیاء خدا باشد.
اما سخنم با ملت شهید پرور ایران مخصوصاً به محله خودمان این است که زیاد اتفاق افتاده است که به خانواده شهدا بی احترامی شود. دوست دارم که با آنها با خلق و خوی خوب رفتار کنید. به نظر بنده احترام آنها واجب است.
و همچنین سخنی با بسیجیان پاک که واقعاً مظلوم شهر و جبهه هستند و عاشقان امام حسین علیه السلام می باشند و از شوق دیدار او جانها را به جان آفرین تسلیم می کنند. دوست دارم که جبهه ها را خالی نگذارند که اگر جبهه ها را خالی بگذارند گویا همان افرادی هستید که امام حسین علیه السلام را تنها گذاشتند.
اما ملت شهیدپرور، دوست دارم که احترام آن پاک باخته گان بسیجی را نگهدارید، مبادا به آنها چیزی بگویید، که واقعا آنها یاران باوفای امام حسین علیه السلام و امام عزیز هستند. البته نه هر بسیجی. کسی که در لباس مقدس بسیج خیانت می کند منافق است و از سودجویان می باشد.
خانواده عزیزم، نگویید که علی پاسدار بوده است. دوست دارم که با لباس بسیجی دفن شوم. بگویید که علی بسیجی بوده است. چون هیچ لباسی مقدس تر از لباس بسیج نیست. بسیجی لباس را که بر تن می کند، گویا کفن اوست و آرزویش آن است که در این لباس مقدس به شهادت برسد.
خاطره
- خانواده شهید:
او ارادت خاصی به خانواده های شهدا مخصوصا خانواده شهیدان خلخالی داشت. هر زمان که از مرخصی می آمد به گونه ای وارد خانه می شد که خانواده شهیدان خلخالی که در روبروی منزلشان بودند متوجه حضور شهید نشوند. او علت این کار را شرمندگی از سلامتی خود و شهادت دیگران عنوان می کرد.
- شهید علی قربانی
خواب دیدم در جبهه هستم و عبدالحسین (شهید عبدالعظیمی) را دیدم که از قبر بیرون آمد و بعد از سلام علیک به من گفت: علی من به منزل نو رفته ام، تو نمی آیی؟ من در جواب گفتم من هم می آیم و بعد گریه سر دادم…
- شهید علی قربانی
هفدهم شهریور ماه بود. صبح ساعت دو تا چهار پست بودم. تانکهای عراقی به سمت جلو در حرکت بودند. پست من ساعت چهار تمام شد و رفتم خوابیدم. من و نوروزعلی قلاوند خوابیده بودیم. تانکها و توپخانه در حال شلیک بودند. یکدفعه بلند شدم و دیدم نوروزعلی ترکش خورده است. دویدم و او را به داخل سنگر کشیدم، دیدم که دو عدد ترکش خورده یکی به مغز و دیگری به پشت سرش. چفیه را بریدم و به سرش بستم که دیدم خودم هم ترکش خوردم و سرم می سوزد. دویدم و آمبولانس را آوردم و خودم و قلاوند به آمبولانس سوار شدیم ولی او به عشقی که داشت رسید و شهید شد. اما من نه…
نمایه محتوا : آرشیو سایت گردان حضرت علی اکبر(ع)