شهید غلامحسین رزاقی
نـام پـدر : حسن
نام مادر: محترم
تاریخ تولد: ۱/دی/۱۳۴۳
مـحل تـولـد : تهران
سـن : ۲۳ سـال
تاریخ شهادت: ۲۱/فروردین/۱۳۶۶
مـحل شـهادت : شلمچه
عـملیـات : کربلای ۸
سمت: فرمانده گروهان
گردان: نامشخص
مزار: تهران – بهشت زهرا(س) – قطعه ۲۹ ردیف ۸۴ شماره ۱۸
بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)
زندگینامه شهید غلامحسین رزاقی
شهید غلامحسین رزاقی در اولین روز زمستان ۱۳۴۳ در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسن و مادرش محترم نام داشت.
غلامحسین تا چهارم متوسطه در رشته علوم اقتصادی درس خواند و به عنوان بسیجی لشکر ۲۷ در جبهه حضور یافت. وی که در جریان یکی از عملیاتها به افتخار جانباز ۵۰% نائل آمد، باز هم از رفتن به جبهه نایستاد تا سرانجام در فروردین ۱۳۶۶ ضمن عملیات کربلای ۸ در شلمچه با سمت فرمانده گروهان در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به قلب شهید شد. مزار او در قطعه ۲۹ بهشت زهرای تهران واقع است.
بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)
وصیتنامه شهید غلامحسین رزاقی
«الذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئک هم الفائزون» (التوبه- آیه ۲۰)
دست از طلب ندارم تا جان ز تن برآید
یا جان رسد به جانان یا جان ز تن برآید
خداوندا از گناهان من عاصی درگذر، الهی اگر طاعت بسی ندارم، در ۲ جهان جز تو کسی ندارم، الهی تو میدانی که چه دردی درونم میسوزد، پنداری چنان شمع میسوزم و ذره ذره آب میشوم، الهی از کشته تو خون نیاید و از سوخته تو دود، کشته تو به کشتن شاد است و سوخته تو به سوختن خشنود. الهی شب فراق اگر چه تاریک است، دل خوش داریم که صبح وصال نزدیک است.
کشته عشق او شفا چه کند
مرده درد او دوا چه کند
الهی یاران همه رفتند و چهره در خون خود رنگین کردند در حالیکه نگران فردا بودند. الهی عاشق کشی نوازش درگاه تو است و من دوست میدارم که صدها بار زندهام گردانی و باز صدها بار خونم نشانی.
پروردگارا! از تو میخواهم هنگامی که روحم از کالبد جانم بدر میآید سرم بر بالین مولایم حسین (ع) باشد. دوست دارم که مرا به عشق او بمیرانی که به طلب کوی اوست که این چنین آواره دشت و بیابان شدهام.
کلامی چند با خانواده محترم شهدا سلام و درود بر صاحب ارض آقا امام زمان (عج) و نایب بر حقش پیر جماران، ابراهیم زمان، بت شکن دوران و سلام بر شهدا گلگون کفن راه شرف و عزت و آزادی و انقلاب خونبار اسلامی.
سلام و درود بر خانواده محترم شهدا، اسرا، مجروحین، جانبازان و مفقودین، از شما خانواده بزرگوار شهدا میخواهم صبر پیشه کنید و از درگاه حضرت سبحان بخواهید که امام خمینی را برای ما و همه ملتهای در بند و مظلوم تا ظهور دولت یار نگه دارد و هر چه زودتر جنگ را به نفع اسلام و مسلمین خاتمه دهد. از خداوند فرج آقا امام زمان (عج) را بخواهید تا آن جان جانان بیاید و انتقام خون به ناحق ریخته مادر مظلومهاش حضرت زهرا (س) و خونهای فرزندان شما را از زالو صفتان روزگار بگیرد.
کلامی چند با امت حزب الله
خداوند، بر ما منت نهاد و افتخار حراست از کیان اسلام و شهادت و جانبازی در راه دینش را به شما امت حزب الله ارزانی داشت قدر این نعمت و لطف عظمای الهی را بدانید و کفران نعمت نکنید و با جانها و مالها و جانبازی در راه اعتلای کلمه توحید بپا خیزید که دشمنان قسم خورده اسلام از پای نخواهند نشست و هر آن در پی فرصتی هستند که اسلام و مسلمانی را از بیخ و بن بر کنند تا نامی و نشانی از آن باقی نماند.
امت حزب الله تا آخرین نفر و آخرین قطره خون پشتیبان ولایت فقیه باشید و هرگز دست از دامان مقدس فرزند رسول خدا (ص) امام خمینی بر ندارید که او قافله سالار عشق است و کاروان به دست او به سر منزل مقصود خواهد رسید، گوش به فرمان پیر خردمند جماران باشید که خیر دنیا و آخرت شما در آن است. اگر غفلت کنید تاریخ سراسر رنج و خون شیعه همیشه مظلوم تکرار خواهد شد و جاهلان بر مسند امور تکیه خواهند زد و صالحان خانه نشین غربت و تنهایی خواهند شد.
و اما دوستان جوان من! مدتی از عمر گرانمایه را با هم سپری کردیم، دوست چیز خوبی است ولیکن بیشتر انحرافات جوانان جامعه ما از همین دوستان ناباب سرچشمه میگیرد. کسی را برای دوستی انتخاب کنید که شما را در جهت الله، هادی و راهنما باشند و اگر غیر از این باشد خود را در دامن پلید شیطان خواهید یافت که بازگشت مشکل است و تباهی و بدبختی در کمین.
و اما شما همرزمانم، بسیجیان عاشق
شما نور چشم امام و امت اسلامی هستید، شما سربازان به حق امام زمانید، همچنان به اسلام و رهبر وفادار باشید و از حریم امامت و ولایت تا آخرین قطره خون دفاع کنید گوش به فرمان امام باشید و از تفرقه دوری کنید و یک دل و یک صدا در جهت رشد و نمو اندیشههای اسلامی شما زحمت میکشند احترام بگذارید تا انشاءالله وعده حضرت حق که همانا حکومت صالحان زمین است به زودی محقق شود.
و اما خانواده بزرگوارم
برادرم! سلاح مرا بردار که سلاح بیصاحب بماند، دشمن پلید آن را برخواهد داشت، با یک دست سلاح و با دست دیگر قرآن از حریم مقدس اسلام دفاع کن و در خط ولایت باش و هرگز گامی از امام به جلو نرو که تباه میشوی و از خط امام عقب نمان که پشیمان خواهی شد و از زیانکارانی.
خواهرانم! حجاب را حفظ کن که حفظ حجاب تو تیری است بر قلب دشمن اسلام و موجب خشنودی قلب مطهر حضرت زهرا (س) است.
پدر و مادرم! میدانم که سالهای جوانی خود را به پای نهال زندگی من به خزان عمر مبدل گردید ولیکن امانتی بودم در دست شما و دیر یا زود باید امانت را به صاحبش تحویل میدادید، پس خوشحال باشید که امانت را سالم به صاحبش بازگرداندید.
خداوند به شما جزای خیر دهد که به من درس ولایت و محبت به اهل بیت آموختید، روز جزا با چهرهای نورانی و سربلند در برابر رسول الله (ص) حاضر خواهید شد و مورد لطف خداوند و شفاعت آل الله واقع خواهید شد. خداوند به شما صبر بدهد تا شهادت مرا، چون شهد شیرین در کام خود تحمل کنید. بر سنگ مزارم بنویسید، یا زینب (س) که من دیوانه زینبم و در مجالس ختم و بزرگداشت من حتما مصیبت او را بخوانند تا تسلی دل تحمل کنید.
جان عالم به قربان وفای زینب (س) که ادب از مکتب زینب (س) الفبای ادب آموخت.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی (عج) حتی کنار مهدی (عج) خمینی را نگهدار
والسلام
بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)
خاطراتی از شهید غلامحسین رزاقی
غلامحسین رزّاقی خیلی شجاع و نترس بود.
با اینکه در عملیات کربلای پنج در شلمچه، ترکشها بدنش را چاکچاک کرده بودند، از بیمارستان خارج شد و راه جبهه را در پیش گرفت.
غلام درحالی که از شدت جراحت، یک پایش را نمی توانست بر زمین بگذارد و مجبور بود دستش را روی شانهی یکی از دوستانش قرار دهد و لیلی کنان راه برود یا بهقولی بپرد، باز هم در جبهه حضور یافت. او در خاکریز دوجدارهی شلمچه، بهار سال ۱۳۶۶ در عملیات کربلای هشت، به همراه دوتن از دوستانش به شهادت رسیدند.
بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)
۴ Comments
۹ مرداد ۱۴۰۱ at ۳:۵۴ ب٫ظ
علی باقری
پسر خوبی بود رفیقم بود همسایه روبروی ما بود خانواده خوبی هستند حسن آقا مرد شریف مشتی باحال محترم خانم زنی محربان علیرضا پسری خوب عبدالله اونم مشتی هستش غلام پسر با محبتی بود تو محل به فوتبال خیلی علاقه داشت روزی که خبر شهادت را میخواتند بگویند همه محل تو خونه ما مشغول درست کردن نزری بودند تا اومدند مادرم به محترم خانم گفت که یا علی شهید شده یعنی خودم و یا غلام غلام از مسجد علوی تو خیابان انبارنفت راهن به منقه اعزام شده بود غلام جان هوای بچه محلها را داشته باش ما را هم شفاهت کن
۲۵ خرداد ۱۴۰۱ at ۷:۲۰ ق٫ظ
سید علی
درود خدا بر شما که نام و یاد شهدا را زنده نگه می دارین
۵ بهمن ۱۴۰۰ at ۱۰:۳۷ ب٫ظ
سعید
می خوام بگم خدا رحمتش کنه اما می گم غلام جون غرق در رحمت خداس و عند ربهم یرزقونه خدایا بحق شهدا مارو بشهدا ملحق کن اخه ما تو دنیا رفیق اینا بودیم و جدایی تو اخرت از رفقا سخته
۲۳ آذر ۱۴۰۰ at ۹:۴۴ ب٫ظ
ناشناس
بسیار عالی 😔