نام: فرامرز
نام مستعار: عباس
نام خانوادگی: بیات
نام مادر: ریحانه
نام پدر: حسن
تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۵/۶
محل تولد: تهران
وضعیت تاهل: مجرد
میزان تحصیلات: دانشجو
سن: ۲۳ سال
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۵/۵
محل شهادت: شلمچه
عملیات: الغدیر
گردان: حضرت زهیر
یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیهالسلام
مزار: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه۴۰، ردیف۱۱۴، شماره۵
زندگینامه
شهید فرامرز بیات در ششمین روز از پنجمین ماه سال ۱۳۴۴، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسن، فروشنده بود و مادرش، ریحانه نام داشت.
فرامرز دانشجوی کارشناسی بود. وی که به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. از آن پس، نام عباس را برای خود برگزید.
وی که مسئول گروهان بود، پنجم مرداد ۱۳۶۷، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت رسید و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
خاطره
خاطراتی درباره شهید عباس بیات
به روایت حاج ناصر اسماعیل یزدی
آرایشگاه شهید عباس بیات
در منطقه ی ماووت در مقر شهید ضیائی که بودیم، عباس بیات در سنگر ما و مسئول سلمانی ما بود و موهای بچه ها را کوتاه می کرد. اوایل با ماشین می زد اما بعداً حرفه ای شد و با قیچی و شانه کوتاه می کرد. کلاً آرایشگر خوبی شده بود. عباس بیات هم اسطوره و هم شلوغ بود . یعنی هر دو حالت را داشت.
خسارت به گردان
یکبار وقتی گردان در موقعیت قلاجه مستقر بود، من و شهید رضا صمدیان منتظر بودیم تا ماشین غذا برسد و ما را به مقر تخریب ببرد. عباس بیات راننده ماشین تدارکات بود. در آشپرخانه ایستاده بودیم که بالاخره ماشین آمد. با عباس روبوسی و احوالپرسی کردیم و مقداری یخ و خربزه و غذا را بار زدیم و حرکت کردیم که برویم سمت مقر.
جاده خیلی پیچ و خم داشت. یکهو عباس کنترل ماشین را از دست داد و ماشین چپ کرد. من و رضا صمدیان، جلو کنار عباس نشسته بودیم و بچه ها هم پشت وانت بودند.
در همان حال نگاه کردم دیدم یک دست در بغلم است! نگران شدم و فکر کردم دست کسی قطع شده است. جا به جا شدم و دیدم که رضا صمدیان است. گفتم فکر کردم دستت قطع شده است.
یک اتوبوس که نیرو می برد ما را دید و ایستاد. آن ها ماشین را صاف کردند ولی هر چه داشتیم بردند ازجمله یخ و خربزه و غذاها را بردند.
بالاخره با هر زحمتی بود عباس را هم از ماشین کشیدیم بیرون و به مقر برگشتیم. خلاصه عباس یک ماشین چپی به گردان ما گذاشت.
منبع: سایت خالدین
نمایه محتوا: بازتولید (جمعآوری اینترنتی و فضای مجازی)