شهید لطف الله یادگاری فرسا

نام: لطف الله

نام خانوادگی: یادگاری فرسا

نام مادر:

نام پدر: فتحعلی

تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۵/۱

محل تولد: ساوجبلاغ

وضعیت تاهل:

میزان تحصیلات:

سن: ۲۲ سال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱۱/۸

محل شهادت: شلمچه

عملیات:

گردان: مهندسی رزمی

یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام

مزار: ایقربلاغ

زندگینامه

شهید لطف الله یادرگاری فرسا سال ۱۳۴۴، در روستای «قاسم آباد» ساوجبلاغ دیده به جهان گشود. او در سنین کودکی پدر خود را از دست داد و از نعمت وجودش محروم گردید.

زیر سایه مهر مادری به دبستان رفت و تحصیلاتش را تا دوم راهنمایی ادامه داد و پس از مدتی در کارخانه ریسندگی و بافندگی فخر ایران مشغول کار شد و بار مخارج زندگی را مردانه بر دوش گرفت.

او از سنین نوجوانی به کار و تلاش روی آورد زیرا که رنج بسیار دیده بود و محرومیت را به عمق جان چشیده بود. از این رو، با شوق بسیار کار می کرد تا دست نیازبه سوی دیگران بر نیاورد. پس از چند سال کار و تلاش صادقانه در کارخانه، در سال های دفاع مقدس وقتی نیاز به نیروی انسانی از سوی جبهه ها اعلام شد، او نیز همدوش هزاران جوان بسیجی و سپاهی و در جمع کارگران بسیجی به جبهه ها شتافت و در لبیک به فرمان رهبر و مقتدای خویش جان بر کف نهاد و در جبهه های جنوب کشور مشغول نبرد با دشمن متجاوز گردید و پس از مدت ها مبارزه و مقاومت سرانجام در تاریخ هشتم بهمن ماه سال ۱۳۶۶، در منطقه شلمچه به لقای حق شتافت و تاج زرین شهادت بر سر نهاد. پیکر مطهرش در گلزار شهدای «ایقر بلاغ» در نزدیکی زادگاهش به خاک سپرده شد.

وصیتنامه

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به ارواح پاک شهدای اسلام وامام امت وامت شهید پرور ایران امیدوارم که مادر عزیزم از من راضی باشند و از این که من به درجه رفیع شهادت نائل آمدم خوشحال باشید چون کسانی که در جبهه حق علیه باطل می جنگند اگر واقعا پاک وصادق و مومن نباشند به شهادت نمی رسند و همچنان که شاعر می گوید
در مسلح عشق، جز نکو را نکشند
روبه­صفتان زشت خو را نکشند
گر عاشقی صادق ز مردن نهراس
مردار بود هر آن که او را نکشند

پس از عرض سلام به خدمت مادر عزیز و بزرگوارم که در راه به ثمر رسیدن من زحمات زیادی را متحمل گردیدند، به عرض برسانم بعد از این که از خدمت مقدس سربازی بازگشتم دیگر هیچ چیز دنیا برای من ارزش نداشت بنابراین خواستم که گمشده خود را در جبهه ها پیدا می کنم و به همین جهت به جبهه اعزام شدم. مادر جان! از شما می خواهم که برای من ناراحت نباشید و دعایم کنید تا خواسته خویش را که همان شهادت است را به دست آورم اگر من شهید شدم، پیکرم را در کنار «محمدرنجبرکهن» و «عبد الحسین منصور روستا» و «همت بیات» و در یک ردیف به خاک بسپرید.
مادر جان! می دانم که آرزو داشتی عروسی مرا ببینی، هیچ ناراحت نباش من به آرزوی خویش رسیدم. وصیت من به شما این است که بعد از شهادت من چشمانم را باز کنید تا بدانند من با چشمان باز این راه را انتخاب کردم ودستم را از تابوت بیرون بگذارید که بدانند چیزی از این دنیا با خود نبردم و سرخاکم چند عدد شمع روشن نمایید تا منزل تازه من روشن شود مادر جان! در مقابل دشمنان از شما خواهش می کنم استوار و پابرجا باشید و هیچ گونه ضعفی از خودشان ندهید.
و در پایان همه شما را به خدای بزرگ می سپارم و از تمام شما طلب حلالیت می طلبم.

فرزندشما لطف الله یادگار فرسا

نمایه محتوا: بازتولید (جمع‌آوری اینترنتی و فضای مجازی)

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

One Comment

  1. ۱۹ دی ۱۴۰۲ at ۹:۰۰ ب٫ظ

    Davood

    پاسخ

    خدا رحمتش کنه روحش شاد یادش گرامی باد، ایشون همرزم من بود دایی اش هم اونجا بود خیلی انسان بود باورم نشد گفتن لطف الله شهید شده، بنده خدا چند روز جسد مبارکش در خط مقدم مانده بود، تکه تکه شده بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search