شهید مهدی فلاح

شهید مهدی فلاح

 

نام پدر: مختار

نام مادر: فاطمه

تاریخ تولد: ۱۵/فروردین/۱۳۴۶

محل تولد: تهران – نارمک

سن: ۲۱ سال

تاریخ شهادت: ۱۰/فروردین/۱۳۶۷

محل شهادت: بیاره

علت شهادت: بمباران هوایی

گردان: تیپ نینوا

سمت: دیده بان

مزار: تهران – بهشت زهرا(س) – قطعه ۲۸ ردیف ۲ شماره ۱۰۲

بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)

 

زندگینامه شهید مهدی فلاح

شهید مهدی فلاح در نیمۀ فروردین ۱۳۴۶ در محله نارمک تهران دیده به جهان گشود. پدرش مختار، خوار و بار فروش بود و مادرش فاطمه نام داشت.

مهدی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در مدرسه‌ای ملی مذهبی به نام علم و دین و دوران دبیرستان را در مدرسه کمال (احمدیه)، که انقلابیونی همچون شهید رجائی در آن دبیرستان تدریس داشته اند، گذراند.
تا پایان متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجی به همراه پدر در جبهه حضور یافت و در دزفول، اندیمشک و کرخه در عملیات فتح المبین اعزام و در معراج شهدا مشغول خدمت شد.

وی در گردان‌های ادوات، زهیر و حضرت علی اصغر (ع) بعضی مقاطع بیسیم‌چی و سپس به عنوان دیده بان تیپ نینوا از لشکر ده سیدالشهدا (ع) توفیق انجام خدمت داشت .
سرانجام مهدی فلاح در تاریخ ۱۰ فروردین ماه ۱۳۶۷ با سمت دیده بان در بیاره عراق بر اثر بمباران هوایی به شهادت رسید و در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۶۷ در سالروز تولدش که مصادف با ایام میلاد مولایش صاحب الزمان بود، در قطعه ۲۸ بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد.

بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)

 

وصیتنامه شهید مهدی فلاح

بسم رب شهدا و صدیقین
و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه

آری, می جنگیم و سازش نمی پذیریم تا نابودی فتنه از روی زمین و همچنان مطیع امر رهبری هستیم تا انقلابمان را به دست صاحب اصلیش آقا امام زمان (عج) تحویل دهیم و پرچم پر افتخار لا اله الا الله و محمد رسول الله (ص) را بر بلندترین قله افتخارات برافراشته کنیم و عدل و داد را بر سر تا سر جهان سایه افکن خواهیم کرد. آری ما فرزندان کربلا و عاشورا هستیم. ما سرباز امام زمان هستیم و تا خود را در کنار مرقد شش گوشه ابی عبدالله (ع)  نبینیم آرام نخواهیم نشست.
اماما، ما همچنان راسخ و استوار تا آخرین قطره خودن خواهیم ماند و تا حق مظلوم را از ظالم نگیریم برای یک لحظه خصم را آرام نخواهیم گذاشت. اماما، تا جبهه و جنگ است فرزندان شما می تازند و تا خون در بدن جریان دارد آنها حسین گویان خود را بر قلب عدو خواهند زد. اماما، امید داشتم برای آخرین بار هم که شده روی مبارک شما را ببینم، ولی افسوس و تأسف که روزگار چنین سعادتی را نصیب من نکرد ولی در دلم عشق به اسلام و شما بود. اماما، خواهانم که بعد از شهادتم برای من طلب مغفرت کنید تا گناهانم ریخته شود، و چه خوب  است خداوند در قیامت با کرامتش با بندگان خود برخورد کند نه با عدالتش.
پدر، مادر، برادرانم، می‌دانم در بعضی از مواقع از دست من ناراحتی‌هایی دیدید ولی از کرامت خود چیزی به من نگفتید. پدر و مادر گرامی‌ام، از شما خیلی ممنونم که نه تنها برای جبهه رفتنم مانع نشدید بلکه برای آن تشویق کننده هم بودید. مادرم، می‌دانم سختی زیاد کشیدید ولی همه آنها را نگه دار تا روز موعود. پدرم در برابر سختی‌ها همچنان استوار باش و شهادت من را برای من زندگی دیگر پندار و اگر جنازه‌ای بدست شما رسید دوست دارم با صبر و شکیبیایی خودت آن را به خاک بسپاری و به همه نشان دهید که در راه اسلام از همه چیز  خود حتی  فرزندت هم می‌گذری. در عزاداری من هم فقط به یاد فاطمه زهرا (س) و اهل بیت پیامبر گریه کنید که آموزنده تمام این درسها آنها بودند و در راه این درس، مصیبتهایی که آنها کشیدند در صدر تمام مشکلات عالم هست.
برادران گرامی، بحق، شما در تمام مدت انقلاب معلمانی بزرگ برای من بودید و نگذاشتید از راه حزب ا… و اسلام دور شوم و در آخرین لحظات عمرم به این نتیجه رسیده ام که اگر اینجا هستم بخاطر روحیه بالا و معنوی شما بود و اگر در این مدتی که با هم بودیم از برادر کوچک خودتان ناراحتی دیدید به بزرگی خود خواهید بخشید. دوست دارم بعد از شهادتم سلاح برگیرید و نشان دهید همچنان راسخ و استوار در راهی که پا نهادیم هستید. الحمدلله رب العالمین که خانواده‌ام دینی و انقلابی بودند و همیشه در راه راست که همان راه اولیا و انبیا هست بوده‌اند و هستند.
دوستان مسجد و محل، بسیج و بسیجی نیرویی هست که هرگز این ننگ را قبول نخواهد کرد که امام خود را تنها ببیند. نگذارید افراد ناباب در بین مسجد و بسیج نفوذ پیدا کنند و این لکه ننگ را بر دامن بعضی‌ها بگذارند و مواظب باشیم که من و تویی که با اخلاص و برای خدا کاری کرده‌اند آمده‌ایم طعمه این پلیدان و منافقان و طلحه و زبیر زمان شویم. و این را بدانید که هر کسی در موقعی که فکرش را نکند شیطان بر او نفوذ پیدا میکند و از راستی منحرفش خواهد کرد. برای ما نباید ملاک پیشانی پینه بسته و زخمی شدن باشد. اصل هدف است و مقصود طرف. با هم اتحاد داشته باشیم که اتحاد ما دشمن کورکن است. اتحاد ما یعنی تفرقه بین دشمنان. اتحاد ما یعنی پیروزی بر کفر و نفاق و پیروزی بر تمامی ظلم و ستم. اگر واقعا نیت ما رسیدن به این هدف باشد پس اتحاد را پیشه خود کنیم و اتحاد ما باید در سایه تقوا باشد که اگر تقوا را کنار بگذاریم امکان دارد نادانسته به کام دشمن رویم.
دیدار همه ما به روز قیامت. اگر کسی از من ناراحتی داشت ببخشد و با لطف خود از تقصیراتم بگذرد و اگر طلبی نسبت به من داشت از خانواده من طلب کن.

بنده حقیر خداوند
برادر کوچک شما
مهدی فلاح

از همه التماس دعا دارم.
دعا برای امام را فراموش نکنید.
برای من طلب مغفرت کنید.
اعمال مستحبی خود را زیاد کنید. حضور فعال در جبهه داشته باشید. صحنه انقلاب را ترک نکنید.

بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)

 

خاطراتی از شهید مهدی فلاح

  • پدر شهید:

مهدی دو بار شهید شد؛ یکبار در جبهه، یکبار هم در ساعت اعلام پیروزی انقلاب اسلامی از طریق رادیو

مهدی آن موقع ۱۱ ساله بود و در کلاس چهارم ابتدایی درحال تحصیل بود. از آنجا که همه اعضای خانواده به لطف الهی در مسیر انقلاب بودند، مهدی نیز از آن فضا تاثیرپذیر بود،  لذا در یوم الله ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷زمانی که رادیو اعلام کرد “این صدای انقلاب اسلامی مردم ایران است” مهدی از ذوق و خوشحالی غیر قابل وصفش در مدت کوتاهی نفسش بند آمد! که با کمک خانواده به حالت عادی برگشت.

اگر از جانب مادرش صحبتی برای ازدواج ایشان صورت می‌گرفت؛ ایشان می‌گفت: من با دفاع مقدس عقد و پیمان بسته‌ام.

مهدی آنچنان بر حضور در جبهه هنگام عملیات‌ها علاقه نشان می‌داد که علیرغم مسئولیت مهم سفارش قطعات جهت تسلیحات نظامی و اشتغال فقط در ساعات اداری خدمت خود، از برادرش با حالت التماس و گریه می‌خواست که از فرمانده و مسئولش اجازه حضور در جبهه را پیدا کند.

 

  • همرزم شهید:

آنقدر شوخ طبع و با نشاط بود که در بین همرزمان به عنوان جغجغۀ گردان مشهور شده بود.

 

  • برادر شهید:

در آخرین دیدارمان در ماووت، حال و هوای دیگری داشت. از محل و چگونگی شهادت بعضی از دوستان و همرزمانش حرف زد… دیگر آن شوخ طبعی گذشته را نداشت.

 

  • دوست شهید:

مهدی “فدایی قدوم مولای خود شد” چون وقتی که شهید شد  نزدیک به ولادت حضرت مهدی عج بود.
مهدی جان …
در بهار آمدی و در بهار رفتی و این نشان از روح پر طراوت توست

بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search