شوخی جنگی!

درباره شهید حسن پردازی مقدم

در بیمارستان شهدای تجریش بستری بودم که خبردار شدم حسن مقدم هم مجروح شده.

نگرانش بودم، شنیده بودم تیر دوشکا خورده توی کمرش.

هر طوری بود شماره بیمارستانی را که بستری بود پیدا کردم و با کلی تلاش و خواهش از اپراتور بیمارستان، توانستم با حسن حرف بزنم.

حسن که گوشی را گرفت و الو گفت، تنم لرزید.

صدایش گرفته بود و به آرامی حرف می زد.

گفتم: برادر مقدم؟؟؟؟

گفت: بفرمایید

گفتم: حسن جون خودتی؟!

گفت: آره جعفر خودمم

انگار دنیا را به من دادند. بدن خودم آش و لاش شده بود اما با شنیدن صدای حسن درد خودم یادم رفت. بعد از اینکه چاق سلامتی ها تموم شد، گفتم: حسن جون! کجات ترکش خورده؟

او هم خیلی جدی گفت: تیر به لپ چپم خورده

تعجب کردم چون شنیده بودم کمر یا لگنش زخمی شده.

گفتم: حسن جون به لب و دندانت که آسیب نرسونده.

تا این را گفتم، قهقهۀ بلندی زد و گفت: داداش جعفر شوخی کردم، ترکش به باسنم خورده.

دو تایی کلی خندیدیم…

شهید حسن پردازی مقدم جزء غواص هایی بود که در عملیات والفجر ۸ برای حمله به دشمن در جزیره ام الرصاص به آب اروند زد. او در دهمین روز شهریورماه سال ۶۵ در عملیات کربلای ۲ و در منطقه حاج عمران آسمانی شد.

به روایت: جعفر طهماسبی

منبع: سایت الوارثین

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search