درباره تخریبچی شهید عباس بیات به روایت محسن اربابیان
سال ۶۵ یا ۶۶ بود. شهید عباس بیات تازه مسئول دسته شده بود. یک روز بچه های دسته به همراه مسئول دسته رفتند تدارکات گردان تا جنس های چادر را جور کنند. وقتی چیزهایی را که میخواستند تحویل گرفتند و به سمت چادرشان می رفتند یکی از بچه ها از عباس در حالی که انبوهی از پتو را روی کولش گرفته بود و به سمت چادر میرفت پرسید:
برادر عباس، مسئولیت را چگونه می بینی؟
عباس سرش را از زیر پتوها بیرون آورد و با لبخند که نه، خنده همیشگییاش که دندانهای کرسیاش را هم به نمایش میگذاشت، جواب داد: احلی من العسل!!!!
منبع: سایت الوارثین