به قلم سردار خادم الحسینی
۱-وضعیت راهبردی و عمومی عملیات:
قبول قطعنامه ۵۹۸ توسط حضرت امام(ره) در ۲۷ تیرماه سال ۱۳۶۷ که پس از ماهها درگیری و هجمههای خونین و عملیاتهای آفندی دشمن بوقوع پیوسته و همراه شده بود با حضور و حمایتهای ناوگانهای امریکایی در خلیج فارس و تحریم کامل کشور، موجی از غرور کاذب و گستاخی مستانه در نیروهای بعثی عراق ایجاد کرده بود که احساس کردند پذیرش قطعنامه از روی ضعف نظام بوده و نشانه فروپاشی قدرت دفاعی ایران اسلامی است و لذا بلافاصله شروع به طرح ریزی و اجرای عملیاتهای گسترده تر و خشن تر در سراسر منطقه غرب و جنوب کشور نمودند. این تهاجمات جدید که با ابزارهای بسیار مدرن وقت پشتیبانی می شد در منطقه غرب کشور بویژه سرپل ذهاب و اسلام آباد بوسیله حضور یگانهای رزمی منافقین تقویت و اجرا میگردید سبب شده بود بتوانند تا عمق یکصد کیلومتری خاک جمهوری اسلامی نفوذ کرده و با شعار فتح قریب الوقوع تهران توجه قدرت نظامی ایران را به خود جلب نمایدکه سرانجام دسیسه و فتنه آنان با دلاوری رزمندگان اسلام در هم شکست و با انجام قدرتمند عملیات مرصادتمامی آنها سرکوب و در کمتر یک هفته نیروهای داوطلب مردمی به مرزهای بین المللی غرب ایران رسیدند. اما حوادث در جنوب کشور شکل دیگری داشت دشمن تلاش اصلی و یگانهای مدرن زرهی خود را که توسط هواپیماها و هلی کوپترهای پیشرفته حمایت می گردید در منطقه جنوب بویژه محدوده حد فاصل کوشک تا شلمچه ایران مستقر کرده و در پس حملههای فریبنده خود در غرب کشور با تصور اینکه همه توان ایران به غرب منتقل شده با خیال راحت هجوم گسترده ای را در حد فاصل جاده اهواز-خرمشهر برای تصرف شهرهای اهواز و خرمشهر و تصرف دو باره شهرهای خوزستان که تکرارهمان طرح قادسیه صدام در آغاز جنگ تحمیلی بود بعمل آورد. در این عملیات که در اولین ساعات روز ۳۱/۴/۶۷ انجام گرفت دشمن بعثی توانست با اجرای آتش سنگین و هجمه یگانهای سوار زرهی به بخشهای مهمی از خطوط دفاعی ایران رخنه کرده و با اسیر و شهید و زخمی کردن سربازان مواضع و خاکریزهای ایران را تصرف کرده و تا روی جاده اهواز-خرمشهر در عمق ۲۵ کیلومتری پیشروی نمایند، اما چون با تاریکی شب مواجه شدند و اینکه نیروی زرهی نمیتواند در تاریکی پیشروی کنند زمین گیر شده وبا برنامه ریزی آنکه در روشنایی صبح فردای آن روز عملیات خود را به سمت شهرهای اصلی بوسیله یگانهای زرهی ادامه خواهد داد به پشت مواضع اصلی و مهم خود بازگشته و جاده را با به آتش کشیدن همه سنگرها و استحکامات مسدود کرده و بوسیله بمب باران شدید قرارگاههای فرماندهی و مراکز درمانی و لجستیکی ایران همه چیز را نابود کرده به گونه ای که تقریبا در امتداد محدوده یکصد کیلومتری مرزی هیچ موجود زنده ای از طرف ایران امکان حضور نداشت و تقریبا همه جا تخلیه شده بود. بدین ترتیب در حالی که اوضاع در جنوب بسیار پیچیده و بحرانی شده بود، درسایر مراکز مهم کشور هم از نظر سیاسی و نظامی فشارهای زیادی به نظام وارد می آمد، و ناچار توان اصلی ایران متوجه غرب شده بود و مراکز تصمیم گیری و قرار گاهها در جنوب یا متلاشی شده بود و یا تحت بمباران شدید هوایی و توپخانه ای قرار داشتند ونیروی رزمنده ای که بتواند حتی با کمترین امکانات در منطقه حاضر شود وجود نداشت و به تمام معنی شهرهای اصلی در معرض تهدید و سقوط و یا خطر کشتار بزرگی قرار گرفته و هر آینه امکان داشت با طلوع آفتاب صبح روز اول مرداد ۱۳۶۷ تمامی خطوط مرزی شکسته و تخلیه شده مورد استفاده دشمن قرار گرفته و برای تصرف و اشغال شهرها به همراه بمبارانهای گسترده هوایی اقدام کند.
۲-ماموریت لشکر ۱۰ سید الشهداء (ع) در جنوب :
در چنین شرایطی در روز ۳۱ تیرماه از طرف سپاه به لشگر ۱۰ سیدالشهداء(ع) که تا یک هفته قبل در منطقه شمال غرب در حلبچه و ماووت عراق دفاع می کرد و در ماموریت جدید در حال انتقال از کردستان به جنوب و دوکوهه بود اطلاع داده می شود که شرایط رزمی در جنوب عادی نبوده ودشمن دارد به سمت اهواز یا خرمشهر تهاجمات نا معلومی را انجام میدهد لذا می بایست رزمندگان موجود لشکر در جنوب به هر طریق ممکن فاصله حدودا ۲۵۰ کیلومتری را طی کرده به اردوگاه کوثر در نزدیکی اهواز آمده و بدون داشتن انتظار از هر گونه حمایت هوایی و یا آتش توپخانه ای و اطلاعات نظامی و یا امکانات لجستیکی پیشروی احتمالی دشمن را در هر کجا ممکن بود سد کرده و آنان را به عقب نشینی وادار کنند.این دستور بلافاصله با پیک موتوری از طرف فرماندهی لشگربه تیپ چهارم حضرت زهرا(س) که با استعداد سه گردان شامل گردان امام حسین (ع) گردان امام حسن (ع) و گردان حضرت زینب (س) و گروهان الحدید (ادوات)در کنار رود خانه دزفول مستقر بودند و تیپ دوم عاشورا با دو گردان حضرت علی اکبر(ع) و گردان حر که تنها یگان آماده لشکردر منطقه محسوب میشدند بصورت شفاهی اعلام گردید که تا آمدن دیگر تیپها و گردانهای لشگر از منطقه شمالغرب به جنوب در اسرع وقت به این منطقه وارد و آماده عملیات گردند.
در این زمان تیپ هیچگونه خودروی سنگین جهت انتقال گردانها در اختیار نداشت و می بایست در انتظار رسیدن کامیونها، اتوبوسها و تریلیهای مردمی می ماند لذا فرماندهی تیپ چهارم اعلام کردند تا آمدن کامیونها همه نیروهای تیپ آماده شوند و آنهایی هم که به مرخصی شهری رفته اند برگردندتا گردان به گردان پس از گرفتن تجهیزات و سلاح و مهماتهای موجود حرکت کرده وخود را به اردوگاه کوثرکه درحومه شهراهواز بود برسانند. پس از رسیدن اولین کامیونها گردان امام حسین (ع) که زودتر از گردانهای دیگر آماده شده بود با فرماندهی برادر محمد علی کریمی و سه گروهان خود بعنوان گردان اول به همراه گروهان الحدید که ادوات تیپ را تشکیل می داد و یک تیم از واحد اطلاعات تیپ با مسئولیت برادرقبله وردی در جمع نیروهای تیپ از اردوگاه دزکه درحومه شهردزفول مستقر بود به سمت اردوگاه کوثر در اهواز روانه شد.
سپس گردان امام حسن (ع) با فرماندهی برادر جواد ابوطالبی با گروهانهای خود حرکت کرده و گردان سوم هم گردان حضرت زینب (س)با فرماندهی برادر سید محمد اسماعیلی تقریبا با فاصله زمانی یک ساعت از یکدیگر عازم اهواز شدند. قبل از رسیدن نیروهای گردانهای ذکر شده توسط خودروهای سنگین کامیون و تریلی به اردوگاه کوثر اهواز و هم زمان با تاریک شدن هوا در همان روز ۳۱ تیرماه هردو فرمانده تیپ لشکرموفق شدند با اطلاعات اولیه ای که از طریق فرماندهی لشکر به آنها داده شد روی جاده اهواز خرمشهر رفته و در میان سنگرها و خودروهای آتش گرفته شده وانجام یک شناسایی اجمالی از آخرین وضعیت منطقه اطلاعاتی کسب کرده و حدود دشمن را روی جاده شناسایی کنند و بلافاصله به اهواز و اردوگاه کوثر برگشته مجددا با فرماندهی لشکر هماهنگ کردند که هر گردانی از راه میرسد به سمت جاده اهواز خرمشهر رفته و شروع به پاکسازی کند تا گردان بعدی رسیده کار گردان قبلی را ادامه داده و در نهایت همان شبانه به مرز رسیده و با استفاده از تاریکی شب دشمن را از مواضعش بیرون کرده پشت خاکریز مرزی مستقر شویم و تا قبل از طلوع آفتاب و رسیدن صبح کار دشمن را یکسره کنند و اگر هم دشمن مقاومت کرد گردانهای لشکر جلوی آنها بایستند تا لشکرهای دیگر از مناطق دیگر به کمک بیایند و دشمن را با شکست مواجه کنند.
۳-آغاز عملیات و ورود رزمندگان تیپ چهارم به صحنه نبرد:
به این ترتیب گردان امام حسین(ع) بعلاوه گروهان الحدید در حدود ساعت یک بامداد با دو کامیون و دو اتوبوس به کوثر رسیدو ساعت ۲ بامداد ۱/۵/۶۷ پس از توجیه اولیه فرماندهان گردانها و گروهانها و نیروها ، تیپ به سمت منطقه نبرد حرکت نمود و حدوداً ساعت ۳ بامداد روز یک مرداد در تاریکی مطلق شبانه بازحمت زیاد به منطقه درگیری روی جاده که چند ساعت قبل توسط تیپ شناسایی شده بود رسید. اما دشمن آنجا نبود و تغییر مواضع داده بود در عین حال همچنان همه چیز در حال سوختن بود و تصمیم گیری که چه باید کرد سخت ترین کار ممکن بود. تا اینکه بالاخره دراین مکان باحضورفرماندهی لشگر ومعاون عملیات برادر سعیدی که همانجا حضور داشتند از روی تجربیات قبلی و نقشه و کالک عملیاتی که بصورت اضطراری در منطقه نزدیک پادگان حمید بر روی زمین پهن شد، طرح عملیاتی تعجیلی و اضطراری را در همان مکان تعیین گردیدمقرر شد نیروهای موجود از دو قسمت وارد منطقه شده به سمت مرز حرکت کنند،
یک جناح با یک گروهان از گردان امام حسین(ع) بعلاوه گروهان الحدید و یک تیم اطلاعات تیپ که جمعا یکصد نفر هم نمی شدند از محور جاده اهواز خرمشهر به سمت کوشک حرکت نماید و یک جناح دیگر(جناح چپ) با دو گروهان دیگر از گردان امام حسین(ع)که سوار بر اتوبوس بودند پس از طی مسافت حدود ۳۰کیلومتر به سمت خرمشهر از محور سه راه حسینیه به سمت مرز وارد منطقه شده و تا جادهی شنی که به موازات جاده اهواز-خرمشهر بوده و نزدیک خط مرزی میباشد حرکت کرده و پس از انجام یک عملیات گشتی شناسایی، اطلاعاتی و عملیاتی با جناح راست الحاق نمایند. با توجه به اینکه اطلاعات دقیقی از دشمن وجود نداشت و بواسطه فاصله زیاد از یکدیگر امکان ارتباط بی سیم وجود نداشت، شرایط کاملا نامعلوم و حساس شده بود ولی با این حال حرکت آغاز شد تا بتوان از تاریکی شب حداکثر استفاده را علیه دشمن بکار گرفت چون می دانستیم در روز قدرت آتش دشمن قوی تر بوده و برتری هوایی آن محرز است و خطر ناک تر از همه تانکهای زرهی دشمن است که در روز گرم اول تابستان در این بیابان سوزان هیچ کسی را زنده نخواهند گذاشت.
در جناح چپ در محور سه راه حسینیه که نیروها داخل منطقه شده بودند پس از طی حدود یک کیلومتر در جاده خاکی به سمت مرز با دشمن بعثی که خط تشکیل داده بودند مواجه شده و درگیر شدند. با توجه به اینکه در منطقه عارضه ای وجود نداشت نیروها مجبور شدند به سمت سه راه حسینیه باز گشته و موضع بگیرند.
پس از موضع گرفتن حدود ۱۵ دقیقه بعد یک تیپ زرهی دشمن(حدودا ۸۰دستگاه تانک و نفربر) از روی جاده اهواز-خرمشهر به سمت ما هجوم آوردند.
باتوجه به اینکه موشکهای آرپی جی۷ زیادی موجود نبود لذا اجازه دادیم دشمن تا ۱۰۰متری نیروها برسد و درگیری را آغاز نمائیم. به محض رسیدن تانکهای دشمن درگیری که بسیار شدید و نزدیک بود آغاز شد، نیروهای ما توانستند در همان وهله اول ۸دستگاه از تانکهای دشمن را توسط آرپی جی ۷ منهدم نمایند و ۶ دستگاه انواع نفربر و خودرو به غنیمت گرفته شود، حدودا ۲۰ تن از دشمن بعثی در این درگیری به هلاکت رسیده و ۲۵ تن نیز به اسارت درآمدند. مابقی تانکهای دشمن که باور نمیکردند به این صورت در روز روشن(ساعت۱۱صبح) غافلگیر شوند و در پشت سر تانکهای منهدم شده به هم چسبیده بوده و ترافیک شدیدی از تانکهای دشمن روی جاده به وجود آمده بود، از بیم نیروهای خودی و اینکه مورد اصابت موشکهای آرپی جی۷ قرار نگیرند، سریعاً در روی جاده دور زده و تا یک کیلومتر عقب نشینی کردند، تقریباً در این زمان درگیری ما با دشمن که حدوداً تا ساعت ۱۲ ظهر طول کشید به پایان رسید.و نیروها از سمت خرمشهر به آبادان آمده واز آنجا به اهواز و سپس دزفول برگشتند.
در جناح راست نیروها در تاریکی مطلق تمام جاده را طی کرده و تا نزدیکی اذان صبح پیاده و سواره هر طوری بود خود را به خاکریز مرزی کوشک رسانده اما اثری از دشمن نبود.از یک طرف خوشحال بودند که موفق شدند یکضرب تا مرز بیایند و عملا با دو گروهان و دو تا کامیون و یک وانت دهها کیلومتر را تامین کنیم از طرف دیگر سکوت مرگبار وتخلیه کامل جاده و فقدان یکباره دشمن در سمت خاکریز خودی به سمت ما معنای خطرناکی میداد در هر صورت تصمیم گرفته شد نماز صبح را خوانده به موقعیت قبلی روی جاده اهواز خرمشهر برگردیم در این فاصله کم کم هوا کمی رنگ گرفته و مشرق کاملا روشن شده بود.
۴-بزم خونین سادات شهید در حلقه آتش سه راه:
با طلوع اولین اشعه خورشید ناگهان در سرتاسر افق به سمت مغرب تانکهای دشمن از پشت خاکریز خودشان هماهنگ و به یک باره بالا آمده به سمت خاکریز و جاده کوشک روانه شدند ابتدا آنها نیروهای ما راندیده بودند.
اما وقتی جلوتر رسیدند کامیونها و خودرو تویوتا را که دیدند شلیکها و انفجارات شروع شد که تمامی نداشت به هر مصیبتی بود کامیونها را سرو ته کرده روی جاده کوشک به سمت جاده اهواز خرمشهر شتابان حرکت داده و رزمندگان روی وانت با کمی تامل برای شلیک و انجام عملیات تاخیری بدنبال آنها، امید آن بود که با دست دادن به گردانهای عقب تر و رسیدن به سایر گردانها آنجا با دشمن درگیر شویم. اما سرعت تانکهای نو و سرحال آنها شرایط را خیلی سخت کرد دوشکاچیهای دشمن از روی تانکها و گرینوف چیهای گردان از روی کامیون با هم در حال نبرد بودند، همه چیز در فاصله کمتر حدود صد متر اتفاق می افتاد جایی که دیگر کسی متوجه چاله چوله و گودال و بالا و پایین شدنهای شدید نبود، فقط خروج از محاصره در حال شکل گیری و جلو افتادن از تانکها و حرکت مارپیچ به سمت جاده آسفالت مقصد اصلی شده بود و هر کسی سعی داشت با هر وسیله شده جلو سرعت تانکهای پیشرو دشمن را بگیرد. سرانجام در این جدال سواره بین زمین و آسمان که حدود نیم ساعت طول کشید با فاصله خیلی کمی اول نیروهای ما به جاده رسیدند و همین برنده شدن رزمندگان ما در رقابت شلیک با هر سلاحی از روی کامیون و جدال موفق همزمان آنها با تانکها باعث شد سه راه بدست نیروهای خودی فتح شود و بلافاصله بچهها پیاده شده سر همان سه راه یک حالت نعل اسبی به خود گرفته شروع به شکار تانکها کردند.قوای زرهی دشمن ابتدا خیلی مغرورانه رسیدند اما وقتی یکی دو تا تانکش در جلوی سه راه به هوا رفت بسرعت و با یک عقب نشینی تاکتیکی به حدود پانصد متری سه راه به سمت کوشک برگشتند و پشت ریل راه آهن که به موازات جاده قرار داشت حالت پدافندی گرفته و شلیکهای خود را بی هدف و پراکنده به سوی اطراف روانه کردند، نمی دانستند از کجا می خورند شاید تصور آنها آن بود که ما ستون عظیمی از نیروهای خود را پشت جاده اهواز خرمشهر و پشت خاکریز حائل آن پنهان کرده ایم ، اما بچههای ما هر تانکی را در تیرس میدیدند امان نمی دادند یعنی اگر یک لحظه شلیک نمیکردند آنها براحتی میتوانستند با تانک شلیک کنند و شرایط را خیلی بد تر کنند.
این وضعیت کمتر از نیم ساعت طول کشید و همین فرصت برای ارزیابی اولیه کافی بود که سوال شود دو گروهان دیگر ما کجا هستند و سرنوشتشان چه شده و چگونه میتوان بدون بیسیم با آنان و یا فرماندهی لشکر تماس گرفته یا به سایر گردانها که طبق قرار دیشب روی جاده خواهند آمد و خبر از این اوضاع ندارند اطلاع رسانی کرد.
در همین اوضاع یکی از بچهها آمد گفت موشکهای آرپی جی داره تموم میشه که هنوز جوابش داده نشده صدای پیوسته هلی کوپترها آمد که در ارتفاع خیلی کم تقریبا روی زمین پرواز می کردند و کاملا خلبان و رنگ لباسش معلوم بود خصوصا یکیشون اومد روی سر رزمندهها و رد شد رفت پشت سر به سمت کارون، شلیکهای نیروهای گردان هم اثری روی هلی کوپترها نداشت، چطوری بود کسی نمی دونست شاید آنها هم ضد گلوله بودند در هر صورت اون هلی کوپتر دورش را زد و سریع رفت به سمت کوشک و تانکهای دشمن، حالا دیگر معلوم شد که این پرواز شناسایی بوده و آنها فهمیدند رزمندگان ما صد نفر هم نمیشوند و خط مستحکم دفاعی وجود ندارد. رفتن هلی کوپتر همان و شلیکهای انبوه و مانورهای بی باکانه تانکهای دشمن همان، آسمان و زمین بهم ریخت در کمتر از چند لحظه همه چیز دگرگون شد، دیگه تمام خاکریز و جاده رو گرفتند زیر آتش وحلقه دفاعی رزمندگان شد حلقه آتش و خون و درد، بچهها یکی یکی زخمی و شهید می شدند مهماتی هم در کار نبود بشود تانکها را متوقف کرد.
تصمیم گیری سخت و اینکه چه باید کرد مبهم و خطرناک بود. ناچار به نیروها گفته شد هر چه دارند شلیک کنند همزمان سوار کامیون بشوند بروند به سمت پادگان حمید، اولین و نزدیکترین کامیون مال بچههای گروهان الحدید بود آنها می بایست هر طور شده سوار می شدند تا از زیر آتش خارج شوند و تا قبل از رسیدن تانکها از آنجا بروند، گرد و غبار و گرما و عرق و تشنگی و دود و سر و صدا وشور و هیجان و ترس و امید و حرکت و دفاع و مقاومت و خلاصه همه چیز در هم شده بود و کمترین ثانیهها مهم و حیاتی شده بودند و لحظه ای غفلت غلبه دشمن را می توانست بدنبال داشته باشد، در میان محشری که به پا شده بود ناگهان قسمت عقب کامیون قرمز رنگ مورد اثابت گلوله مستقیم یکی از تانکها قرار گرفت و یکی از رزمندهها در بیرون کامیون فریاد زد کامیون گروهان الحدید را زدند و بعد……
همه چیز سیاه شده بود، لحظهها ایستاد، ضربان قلبها متوقف شد، سیطره غم و دود تلخ انفجار، چشمان پر از اشک را در کسری از ثانیه به یک سو متوجه کرد در جمع ده دوازده تایی که آنموقع سوار کامیون شده بودند فقط چند نفر سادات بودند و همانها باهم و یکجا شهید شدند ( شهید سید محمد جوزی- شهید سید صاحب محمدی – شهید سید مهدی طباطبایی و…… ) سایرین یا موج گرفته شده بودند یا مجروح به بیرون پرتاب شدند و کامیون هم نیم بند و نیم تنه هم میسوخت هم حرکت می کرد. دیگر هیچ فرصت نبود فقط نباید کسی جا می موند هر طوری بود با کامیون دوم و همچنین با تویوتایی که وجود داشت همه مجروحین و شهدا به سمت پادگان حمید فرستاده شدند و دشمن هم گستاخانه آمد و پشت سر رفتن نیروهای موجود سه راه را تصرف و روی آن مستقر شده و خود را آماده میکرد به طرف اهواز و خرمشهر حرکت کند.
حالا دیگه ساعت نزدیک ۸ یا ۹ صبح شده بود و کمکم گرمای اول مرداد جنوب داشت حرارت شدید خود رانشان میداد اما در این منطقه کسی خبر از سایر گروهانها که دیشب از هم جدا شده بودند ویا سایر گردانهایی که قرار بود بیایند نداشت. منطقی ترین محاسبه اینجوری درذهن ثبت می شد که دو گروهان دیگه جناح چپ که به سمت ایستگاه حسینیه رفته بودند یا همگی اسیر شده اند یا شهید اما هر چیزی دیگری هم ممکن بودکه فعلا کسی نمی دانست. بنا بر این برای مقابله جدی با شرایط بوجود آمده و تهاجم گسترده این همه تانک و هلی کوپتر و… در کوتاه مدت بهترین کار فوری این بود که سراغ گردانهای دیگر را که از قبل هماهنگ شده بود بیایند به منطقه خبر رسانی کرده تا آمادگی لازم را پیدا کنند که غافلگیر نشوند.
آخرین نیروهایی که سه راه را ترک کردند در طول حدود ۲۰ کیلومتر که به سمت اهوازدر حرکت بودند هیچ نیروی کمکی را ندیدند و تقریبا تمام مسیر توسط هواپیماهای مختلف بمب باران میشد. یک دنیا تنهایی و غربت و مظلومیت پیرامون آنها بود هیچ اطلاع مناسبی از سایر نیروها وجود نداشت سراب صبحگاهی همه دشت کوشک و شلمچه را گرفته بود، از پشت سر و اطراف در این سراب بوجود آمده فقط حجم آتش و صدای انفجارات و همزمان دود اگزوز تانکها دیده میشد که تا اندازه ای قابل تشخیص بود.
فرماندهی تیپ در مسیر حرکت به سمت پادگان حمید یکی دوتا محوطه یگانهای ارتش که خاکریز بلندی داشتند و روز قبل تخلیه شده بودند را نشان کرده که اگر گردان بعدی تیپ از راه رسید بتواند محل استقرار و دفاع موقتش باشد، با توجه به اینکه دشمن از تانک و نفر بر استفاده میکرد و رزمندگان ما یک تیپ پیاده بوده با امکانات خیلی محدودکه از روبرو بدون هیچ اطلاعی در حرکت بودند و معلوم نبود در چه زمانی و چه مکانی با تانکها مواجه خواهند شد. بنابر این چون معلوم بود در چنین شرایطی که همواره توانایی حرکت در دشت وعکس العمل دشمن سوار بر تانک بسیار سریعتر از نیروهای پیاده و یا اتوبوس یا کامیونهایی است که هم آسیب پذیرند هم فقط متکی بر جاده به نفع دشمن تمام میشد پس یافتن خاکریزی مناسب و دور تا دورکه در مسیر اصلی وجود داشته باشد و نیروهای خودی با پای پیاده و تجهیزات سعی کنند قبل از رسیدن زرهی دشمن برخاکریز مسلط شده و موضع بگیرد و بتواند با کسب آمادگی بر دشمن تسلط یابند خیلی بهتر و ضروری است تا اینکه در بیابان صاف با دشمن مواجه شوند،اگر چه آن هم معلوم بود که اگر مقاومتی پشت هر خاکریزی هم شکل بگیرددشمن باز تمام تلاش خود را برای گرفتن آن خاکریز صرف خواهد نمود همان کاری که یکی دو ساعت قبل در سه راه قبلی انجام داده بود. اما همین مقاومتها می توانست فرصتی باشد تا سایر گردانهای لشگر یا یگانهای دیگر سپاه و ارتش و نیروهای خود جوش مردمی اهواز که از دیروز خبر حادثه را شنیده بودند از راه برسند و با دشمن درگیرشوند. بنا بر این بهترین شگرد در آن شرایط این بود که آنقدر تاخیر ایجاد شود که دشمن قبل از رسیدن به شهر و مناطق مسکونی به غروب و شب برخورد کند که آنوقت برتری رزمی با نیروهای ما خواهد بود و ناچار خواهد شد به عقب برگردد یا متحمل تلفات علیه خود درتاریکی شب باشد.
۵-دشت تشنگی رزمندگان و مصاف تن با تانک :
در میان همین فکرها و محاسبات بود که نزدیک تابلوی ۷۵ کیلومتر مانده به خرمشهر و تقریبا ۱۰ یا ۱۵ کیلومتری جنوب پادگان حمید خودروی فرماندهی گردان امام حسن(ع) از راه رسید و با فاصله کمی هم نیروهایشان بعنوان اولین گردانهای کمکی با سه تا تریلی از راه رسیدند. تصور بر این بود که کمتر از یک ساعت تا رسیدن تانکها مهلت باقی است بنابر این لحظهها حیاتی بوده بسرعت قرار شد معاونین هر گروهان و دسته نیروها را فوری به سمت همان مقرتخلیه شده ارتش در تقریبا پانصد متری شرق جاده اهواز خرمشهرهدایت کرده و پشت خاکریزها مستقر کنند و خود فرمانده گردان و گروهانها و دستهها هم توسط فرمانده تیپ ظرف چنددقیقه توجیه شوند بعد بلافاصله به نیروهای گردان در پشت خاکریز مقر ارتش ملحق شده همانجا در محل دفاعی کار توجیه وآماده سازی سایرنیروهای گردان را به انجام برسانند، از طرف دیگر وانتها هم بروند مهمات بیاورند که برای دفاع و مقاومت بسیار ضروری بود. بدین ترتیب تریلیها نیروها را پیاده کردند و چون منطقه خاکریز داخل خاکی بود و تریلی نمی توانست در رمل و خاک برود در همان عرض جاده دور زدند و رفتند به سمت پادگان حمید. نیروهای پیاده گردان بصورت دستههای جدا برای آنکه تجمع نیروها در دشت صاف خیلی خطرناک بود بدون آنکه توجیه خاصی از شرایط پیش آمده داشته باشند دوان دوان با معاونین درحال حرکت به سمت خاکریزهای بلند بودند و کار توجیه فرمانده گروهانها و فرمانده دستهها در کنار جاده آسفالت با نشان دادن دود انفجارات و اگزوز تانکها بعنوان آخرین وضعیت ظرف چند دقیقه انجام شد و آنها حرکت کردند که بروند به سمت نیروهای خودشان و فرماندهی تیپ به همراه دو نفر همراه کنار جاده ایستادند تا اگر گردان بعدی رسید همان کار را درسمت غرب جاده یعنی جایی که لولههای نفتی بموازات جاده کشیده شده بود و می توانست قابلیت استقرار نامنظم را ایجاد کند و یک خط دفاعی منسجم و مناسب جلوی تانکها را فراهم کند و اتصال مناسبی با گردان امام حسن (ع) که در حال استقرار بود را فراهم کند. این کار تنها امکانی بود که در آن شرایط برای کند کردن و یا توقف حرکت دشمن قابلیت اجرا داشت. چند دقیقه ای از حرکت فرمانده گردان نگذشته بود که تقریبا دویست متر فاصله گرفته و تا رسیدن به نیروهای خودشان هم حدودا دویست متر دیگر فاصله داشتند صدایشان به هم نمی رسید اما می توانستند یکدیگر را ببینند تقریبا یک سوم از گردان بعنوان نفرات اول همان وقت به محوطه خاکریزها رسیده بودند و مابقی هم همچنان میرفتند تا به خاکریز برسند.
ناگهان از فاصله پانصد متری معلوم بود یک مجموعه عظیم تانک شاید نزدیک یک تیپ زرهی که بصورت دشت بان تمام خط افق را اشغال کرده بودند با سرعت زیاد از مسیری غیر از جایی که تیپ انتظارش را می کشید از میانه راه سر رسید و گردان تازه رسیده پیاده را که تقریبا هیچ اطلاعی نداشت محاصره کرد وچه آنهایی که به خاکریز رسیده بودند و چه آنهایی را که روی دشت صاف بودند مورد تهاجم قرار دادند و نیروهای پیاده گردان کمتر از چند دقیقه بدون هیچ اطلاعی زیر آتش و حشیانه تانکها و نفر برها قرار گرفته و هیچ کدام نمی دانستند چه شده و چرا در این وضعیت قرار گرفته اند اما در هر صورت می دانستند اینها دشمن هستند و جدال خونین تنها و بدنهای تشنه
در گرمای طاقت فرسای نزدیک پنجاه درجه جنوب و روبرو شدن با شقاوت و ددمنشی مغرورانه قادسیه صدام که سوار بر پیشرفته ترین تانکهای زرهی هستند و از زمین آسمان حمایت می شوند و در زیر کولرهای خنک آخرین تغییرات و تحرکات نیروهای مارا دریافت می کنند نا خواسته و بدون آمادگی آغاز شده و همه گردان با یک فاجعه خونین مواجه شده اند….
حالا ساعت حدود۱۱ ظهر شده بود، حاج جواد ابوطالبی کنار جاده آسفالت سه تا تیر خورده و گردانش در معیت معاونانش شهید حاج سعید تراب و شهید حسین مرادی در فاصله چند صد متری در محاصره و قتل عام…..
هیچ راهی نبود، هیچ ارتباطی نبود،هیچ دسترسی نبود، سراسر دشت فقط شلیکهای یکطرفه تانکها و پیشروی آنها با حمایت هواپیماها انگار از جمهوری اسلامی فقط همین دو سه گردان باقی ماندند و دیگر هیچ بجز خداوند کریم….
از تیپ دو نفر همراه در حالی که بدون سلاح در کنار جاده ایستاده بودند ناچار فقط می توانستند با شرمندگی تمام شاهد حادثه باشند که دیگر نه راه پیش است و نه راه بازگشت. زمین و زمان جای خود را به شقاوت یزیدیان زمان داده بود، اما دشمن باز گستاخ تر شده هنوز در محاصره گردان امام حسن (ع) معدود مقاومت رزمندگانش ادامه داشت که مجددا تانکهای دیگری به جمع قبلی ملحق شدند و به سمت پادگان حمید آرایش جدیدی گرفتند.
ازطرف دیگر تعداد کمی از رزمندگان به همراه فرمانده تیپ در لابلای درختچهها در کنار جاده به موازات تانکها پیاده به سمت پادگان حمید در راه بودند بعد ازگذشت شاید نیم ساعت در میان گرد و غبار و آتش یک موتور سوار از سمت پادگان حمید خود را به معرکه رساند، سید محمد اسماعیلی فرمانده دلاور گردان حضرت زینب (س) با شتاب در میان انفجارها از راه رسید گفت سوار شوید فرماندهی تیپ نمی خواست در آن شرایط از کنار گردان قبلی جدا شود لذا فقط موقعیت را توضیح داده گفت همه نیروهای گردان حضرت زینب (س) را در پادگان حمید بصورت یک نیم دایره آرایش داده آماده باشید که از هر طرف امکان دارد تانکها بیایند و حمله کنند. تا تانکها به صد متری شما و به تیررس مناسب نرسیده اند به هیچ و جه شلیک نکنید و وانتها وخودروهای موجود را بفرستید عقب مهمات آرپی جی بیاورند. پادگان حمید آخرین پایگاه ماست آنجا را هر طور شده باید حفظ کنیم تا نیرویهاو گردانهای دیگر لشکر برسند. سید اینها را شنید و با مهارت خاصی با موتور از میان شلیکها تا چشم کار می کرد دور شد و به حمید رفت.
مجروحین و بازماندگان گردان امام حسن (ع) با هر مشقتی که بود پیاده به سمت حمید آمدند خستگی تشنگی محاصره دوستان، تردید، بی اطلاعی…….
نزدیک ساعت ۲ در پادگان حمید بچههای گردان حضرت زینب (س) آرایش کاملا مناسبی داشتند مهمترین مشکل نداشتن مهمات آرپی جی بود. یک تانکر آب کوچک هم بود یکی از نفرات شیر آن را باز کردکمی آب بخورد، آب آنقدر جوش بود که لب و صورت و دهانش سوخت تا آنجا که نتوانست حتی یک جرعه بخورد.
کمی اوضاع مرتب تر بنظر می آمد در ذهن برنامه ریزی برای عملیات در شب گذشته را میشد بیاد آورد و اینکه گردانهای دیگر لشکر خصوصا گردان علی اکبر(ع) حتما به زودی خواهد آمد و به خط دشمن خواهند زد اما آنها کجا هستند چرا هیچکسی تا حالا بجز رزمندگان تیپ نیامده کجا هستند سایر یگانها و …ناگهان تانکها و شلیکهای چهار لول دشمن از پشت سر ما از سمت اهواز و جاده صاحب الزمان(عج)سعی کردند به خط جدید تشکیل شده نزدیک شوند کاملا معلوم بود سر حال و پر تحرک بودند چهار لولها تیر اندازی میکنند و جلو می آیند و از سمت جاده خرمشهر هم علاوه بر تانکها گلولههای توپخانه و خمپاره که حاکی از نزدیک شدن توپخانه دشمن دارد بر زمین می خورد و منفجر می شد و همه اینها بعلاوه نیامدن ماشینهای مهمات این نشانه را داشت که از پشت نیروها دارند محاصره می شوند و اینجا آخر خط است پس هرچه نقشه و کارت شناسایی بود را از خود جدا کرده در زیر خاک پنهان کرده فوری از تیپ به آقا سید و معاونش آقا جلال گفته شد نیروها را پلکانی تا آنجا که ممکن است بکشید به سمت عقب تا برسید به جنگلهای بین پادگان حمید و شهر اهواز چون قاعدتا زرهی در درختزار محدودیت دید و تیر بیشتری دارد، اگر اینجا بمانند ممکن است دشمن حلقه محاصره را که شعاعش یکی دو کیلومتر میشدکامل کرده مثل گردان قبلی همه را محاصره ونیروها را که بدون مهمات مانده اند قتل عام کند . سید هم بلافاصله پیکهاشو خبر کرد تا به همه گروهانها و دستهها موضوع را بگویند. در حال عقب رفتن همچنان زیر شلیک تانکها بودند و بچهها شهید و زخمی میشدند تا جایی که پیک مخصوصی که برای رساندن خبر عقب نشینی پلکانی به یکی از گروهانها و دستههایی که در سمت شرقی روی تپه مصنوعی سوخت مستقر بودند روانه شد ولی با شهادت وی آن نیروها نتوانستند به موقع عقب روی کنند و اغلب بدست بعثیها اسیر یا شهید شدند. اما بصورت کلی چون محوطه پادگان و ایستگاه حمید دارای پستی و بلندی زیاد و ساختمانهای متعددی بود نسبت به دشت لطمات کمتری زده می شد و تا اندازه ای پیشروی و هجمه دشمن سرعت کمتری می گرفت و لذا همینطور که باقی مانده تیپ کنترل شده و مرحله به مرحله عقب می رفت و عرض پادگان و ایستگاه راه آهن حمید طی می شد برای رسیدن به جنگل و درختزارها دیگر می شد پل بلند تقاطع جاده صاحب الزمان(عج) با خط راه آهن را دید که می توانست موقعیت خوبی برای تسلط به دشت به ما بدهد.
اما بدون مهمات از آن موقعیت هم خیلی کار آمدی پیدا نمی شد وتنها محاسبه منطقی همان تخلیه پادگان تا رسیدن و پخش شدن در جنگل و مقاومت تا رسیدن شب و تاریکی تنها راه حل ممکن بود، که یکدفعه دیده شد از روی همان بلندی چند نفر به سمت تانکهای دشمن دارند آرپی جی میزنند و تانکهای دشمن هم دارند دور می زنند و عقب میروند. با دقت بیشتر معلوم شد که بالاخره این نیروهای گردان علی اکبر (ع) هستند که پشت سرش هم کلی نیروی بسیجی و داوطلب اهوازی و سازماندهی شده و نشده و موشک انداز و ادوات و تانک خودی و…. دارند پشت سر هم از راه می رسند و……..
تانکهای دشمن از همه سمت دارن عقب می روند و رزمندگان یکی یکی آنها را تعقیب می کنند و هدف قرار می دهند.
۶- سروش پیروزی پس از مقاومت یاران شهید
نزدیک ساعت ۴ عصر روز اول مرداد سال ۱۳۶۷ بود که وضع کاملا متفاوت شد و دشمن در مسیر مغلوب شدن بود، باآمدن وانت مهمات تیپ هم معلوم شد محاصره کاملا شکسته شده و دشمن در حال فرار به عقب بوده و رزمندگان در حال تعاقب آنها میباشند. سریع گفته شددیگر تیپ نیاز به مهمات ندارد فقط آنهایی که سالم مانده اند بروند اول مجروحها را منتقل کنند بعد هم پیکر مطهر شهدا را شناسایی کنند و انتقال بدهند اول از همه بچههای گردان امام حسن(ع) شروع کنند حاج تراب … جواد رسولی…و…
اما آن روز و آنشب که با روز عرفه مصادف شده بود رزمندگان اسلام دشمن را تا مرز تعقیب کرده و گستاخی او را که تصور میکرد باپذیرش قطع نامه ۵۹۸ جمهوری اسلامی به ضعف و تزلزل رسیده پاسخ مناسبی داده و در عملیات دیگری که به نا م عملیات غدیر نامیده میشود در ۵ مرداد ۱۳۶۷ از مرز عبور کرده و قصد ورود به خاک دشمن داشته که پس از شکست خطوط دشمن وارد مواضع دشمن شده اما با تدبیر و رهنمود حضرت امام (ره) که ما در پذیرش قطع نامه بر عهد خود پایبندیم نیروهای اسلام را به بازگشت به پشت مرز بین المللی با عراق فرمان داده و امر به آمادگی و پاسخ دندان شکن به هرگونه تجاوز مجدد احتمالی دشمن دادند که صدام هم وقتی دید دیگر واقعا توان مقابله با جمهوری اسلامی ایران را ندارد و تحت همین آمادگی نیروهای ارتش و سپاه اسلام در غرب و جنوب نهایتا در ۱۱ مرداد ماه سال ۱۳۶۷ قطع نامه۵۹۸ را پذیرفت و در ۱۶ مردادماه اعلام آتش بس رسمی شد و آتش جنگ خونین هشت ساله علیه ایران مظلوم اسلامی تحت اقتدار رزمندگان اسلام برای همیشه خاموش شد.
۷-بنای یادمان سادات شهید نماد جاودان مقاومت تا پیروزی در آخرین روزهای جنگ تحمیلی:
همانطور که اشاره شد، در این درگیری و عملیات دفاعی ویژه که حدود ۴۸ ساعت بطول انجامید، به تعداد زیادی ازتانکها و نیروهای دشمن بعثی تلفات وارد آمد. همچنین لطمات به نیروهای خودی که نزدیک یکصد نفر شهید و دهها نفر اسیر تقدیم انقلاب شد. اما در عمق حادثه و لایههای مختلف این عملیات وقایع بسیار زیادی اتفاق افتاد که هنوز بازگو نشده و کمتر کسی از آن اطلاع دارد خصوصا در نحوه حضور نیروهای مردمی و بسیجی شهرهای خوزستان بویژه اهواز در ظهر و عصر روز یکم مردادماه و دلایل فقدان سازمان رزم ارتش و سپاه در این روزها و فشار نظامی بی مانند قوای دشمن که در کمتر از سه روز معادل هشت سال دفاع مقدس در جنوب پیشروی کرده و ظرف یک صبح تا عصر معادل همه پیشرویهایش مجبور به عقب نشینی و فرار شد ولی داستان تعدادی از سادات که یکجا در این عملیات به شهادت رسیدند و حادثه محاصره و مقاومت شهید حاج سعید تراب از همه جانگدازتر بود، بعداز پایان جنگ به همین مناسبت یادمانی برای آن عزیزان به خون پیوسته در محل شهادت برپا شده که تبدیل به میعادگاه زائرین محترم راهیان نور گردیده است. در این عملیات با یاری خداوند متعال تیپ حضرت زهرا(س) و جمعی دیگر از گردانهای لشگر ۱۰ سیدالشهداء(ع) توانستند ضمن وارد آوردن ضربات مهلک به دشمن بعثی، نقشههایی را که به خیال خام خود جهت تصرف شهرهای اهواز و خرمشهر داشتند را نقش برآب کرده و پس از این درگیری و این مقاومت جانانه نیروها، بعد از ظهر همان روز به سمت مرزهای خود عقبنشینی کرده و دیگر به خود اجازه ندادند تا کنون به مرزهای جمهوری اسلامی ایران تعدی نماید.
والسلام