جعفر طهماسبی تخریبچی لشکر۱۰ سیدالشهدا(ع) در خاطره ای از یکی از همرزمانش روایت میکند:
«روز ۱۹ دیماه هوا کاملا روشن شده بود. رزمندگان گردانهای لشکر وارد منطقه «پنج ضلعی» شلمچه شده بودند و از پهلو مشغول پاکسازی و تسخیر دژ شلمچه بودند. مسیر دسترسی به خط مقدم هنوز از طریق جاده و از معبر لشکر۱۹ فجر بود و معبر حضرت زهرا(س) لشکر ۱۰سیدالشهدا (ع) بازگشایی نشده بود.
از سنگرهای دشمن مقابل اسکله لشکر۱۰ به طرف ما تیراندازی میشد و فرماندهان قرارگاه مدام تذکر میدادند که خط دشمن هنوز سقوط نکرده و بچه ها از کانال بیرون نروند. با شهید زینال حسینی و تعدادی از بچه های تخریب داخل کانال منتظر بودیم تا اگر کاری پیش بیاید سریع خود را برای انجامش برسانیم. من لباس غواصی را برای اقامه نماز صبح درآورده بودم و بعد از نماز هم نپوشیده بودم. اما بعضی از بچه ها هنوز لباس غواصی به تن داشتند.
دشمن به شدت اسکله را زیر آتش گرفته بود و تعدادی قایق هم مقابل اسکله پارک شده بود و بعضی از قایقهای لشکر میرفتند تا نزدیکی موانع و تعدادی از بچه های تخریب در روشنایی هوا مشغول باز کردن معبر در موانع دشمن بودند.زینال حسینی مدام تماس میگرفت و کارها را هماهنگ میکرد.
هنوز خبری از شهادت بچه های تخریب در خط نداشتیم و من نام تعدادی از بچه ها که مجروح شده بودند را در دفترچه یادداشتم نوشته بودم. گاهی از کانال سرک می کشیدم و خط درگیری و تبادل آتش را نگاه میکردم. هواپیماهای خودی برای بمباران دشمن در سطح پایین در پرواز بودند و گاهی هم هلیکوپترهای کبرا برای بمباران مواضع دشمن تردد می کردند.
قایقی با سرعت از سمت خط دشمن می آمد. یکی از فرماندهان لشکر سوار قایق بود. تا نگاهش به شهید سید محمد زینال حسینی افتاد گفت:«آقا سید یکی از بچه های تخریب را بفرست داخل آب، موانع را پاکسازی کند تا اسکله لشکر را در آنطرف برپا کنیم» سید پرسید:«کانال و کمینها پاکسازی شده و خط دشمن سقوط کرده است»؟بله. خیلی عجله داشت. سید رو به من کرد و گفت: «جعفر بدو.» من تا آمدم لباس غواصی بپوشم طول کشید و آقاسید عصبانی شد.«سیدامین صدرنژاد» که کنار دست سید بود گفت:«آقاسید من لباس غواصی تنم است،برم؟» شهید سیدمحمد جواب داد:«سریع، فقط مواظب خودت باش.»
داشتم زیپ لباس غواصی را بالا میکشیدم که دیدم سیدامین در حال سوار شدن به قایق است.داد زدم:«سید کجا؟» گفت: «آقا سید گفت.» و قایق با سرعت از اسکله دور شد و من هم برگشتم داخل کانال نشستم. سیدامین که رفت شهید زینال حسینی هم با قایق رفت به سمت دژ شلمچه و گفت: «برادرها شرعا تا نیاز نشده از کانال بیرون نیایید و مواظب خودتان باشید که کار زیاد داریم. چند دقیقه ای از رفتن سید گذشته بود که اسکله شلوغ شد و قایقها پشت سر هم از خط می آمدند و برای تخلیه مجروحین کمک میخواستند. با شهید اربابیان لب اسکله برای کمک آمدیم. چند تا قایق را تخلیه کردیم. تا اینکه قایقی دیگر از راه رسید. سکاندارش صدا میزد: «بچه های تخریب، بچه های تخریب.»
جلو رفتم و طناب قایق را گرفتم تا قایق کنار اسکله پهلو بگیرد. قایق که ایستاد دیدم داخلش پر از شهید غواص است.اولین شهید «علیرضا پیکاری» بود که هنوز چراغ قوه ای که برای هدایت قایقها در شب برده بود را در دست داشت و روشن مانده بود. «شهید کلانتر»،«شهید عسگری»،«شهید موسوی زاده» و «شهید اسماعیلپور» را هم از قایق با شهید ناصر خارج کردیم.
فقط یک شهید دیگر باقی مانده و کف قایق افتاده بود که با دیدنش،هم من و هم شهید اربابیان خشکمان زد و آن هم شهید «سیدامین صدرنژاد» بود که شهید اربابیان خیلی او را دوست داشت. شهید ناصر تا نگاهش به سید امین افتاد پاهایش شل شد و با تعجب گفت:«سید امین کی رفت؟!» گفتم: «قرار بود من برم اما سید پیشدستی کرد.» سیدامین نزدیکیهای ظهر ۱۹ دیماه ۶۵ بود که روحش از دژ شلمچه پرکشید و پیکرش در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شد.»
سید امین سال ۱۳۶۵ در رشته الکترونیک دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی پذیرفته شد اما حضور در عملیات کربلای ۵ را مقدم بر ادامه تحصیل دانست و در این عملیات به فیض شهادت رسید.
۲ Comments
۴ بهمن ۱۳۹۸ at ۱۲:۱۰ ب٫ظ
زهرا
خدا قوت ! چقدر خوب که تو فضای مجازی ی سایت رسمی برای مرور خاطرات رزمنده های لشکر ۱۰ تخصیص داده شده ! مظلوم امروز و مقتدر دیروز…
۲۸ دی ۱۳۹۸ at ۸:۰۶ ق٫ظ
بیسواد!
بالاترین مدرک رو از معتبرترین دانشگاه، همینا گرفتن.
ماها دنبال یه کاغذپاره ایم که نه به درد دنیامون میخوره نه به درد آخرتمون