فاطمه اش

آفتاب نزده رسیدیم جلوی خانه اش.

زنگ زدم.

انگار که پشت در منتظر بود. بیرون آمد… سرش را چرخاند و دستی تکان داد برای دختر چهارساله اش.

چند قدمی به سمت ماشین آمد؛ فاطمه اش تاب نیاورد و دنبال پدر دوید… حاجی هم زانو هایش را خم کرد تا هم‌قد فاطمه اش شود. شانه هایش را گرفت و حرفی در گوشش خواند و یاعلی گفت و فاطمه ی چهار ساله را روی پله ی جلوی خانه گذاشت.

دوید و سوار شد: “حرکت کن!”

سر پیچ دخترش را دیدم که هنوز کنار خیابان ایستاده بود. انگار میدانست بار آخر است که پدرش را میبیند.

گفتم: “حاجی فضولی است اما فکر کنم شما کمی سخت می گیرید… دختر بچه است… دختر ها هم که بابایی اند.”

حاجی همینطور که به خیابان زل زده بود گفت:

“نمیخواهم زیاد به من عادت کند. اگر زیاد دل ببندد، خیلی به او سخت میگذرد. کار است دیگر یک وقت دیدی رفتیم و دیگر نیامدیم.”

به اتوبوس رسیدیم موقع خداحافظی به او گفتم: ” مواظب خودتان باشید حاج آقا”

گفت:” بادمجان بم آفت ندارد!”

نمیدانم چرا حس میکردم اینبار رفتنش با سایر دفعه ها فرق دارد.

گفتم: “خلاصه ببخشید اگر بابت دخترتان فضولی کردم. گفتم خدایی نکرده….”

گفت:” تو نمی‌دانی من چقدر این دختر را دوست دارم. اما خب باید عادت کند به روزی که پدر بالای سرش نباشد. یاد بگیرد که چطور باید زندگی کند. اگر الان زیادی دل ببندد؛ فردا در نبود من دچار مشکلات زیادی می شود. پس بهتر است الان خیلی عادت نکند.”

گفت و از زیر قرآن رد شد و رفت…

رفت ولی از چشمانش پیدا بود که هنوز نرفته؛ دلتنگ فاطمه است…

*شهید احمد آجرلو جانشین تیپ ثارالله ، در ۲۵ دیماه ۱۳۶۶ در عملیات بیت المقدس۲ در منطقه ی ماووت به شهادت رسید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

بازتولید (جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search