مثل یک پدر

شهید محمود خمارباقی

مثل یک پدر بود برای خواهرانش.

حواسش بهشان بود؛ به حجابشان، به درسشان، …

خودش نتوانسته بود درسش را تمام کند، اما به آنها می گفت: تا هر وقت که می خواهید، درس بخوانید. هزینه اش را من می دهم.

مثل پدر بود برای خواهرانش.

بارها و بارها گفته بود: جهیزیه شان هم با من.

خواهرها به یاد ندارند که محمود، دست خالی به خانه رفته باشد.

اصلا محمود، برای همه پدر بود.

در عزا و عروسی میدان‌دار بود.

در بزنگاه‌ها و مشکلات، مدیر بود.

تماشاچی نبود محمود.

ترافیک هم اگر بود، پیاده می‌شد و راه را باز می‌کرد…

کسی چه می‌داند که راه خودش چگونه باز شد؟!…

شاید نمازهای عارفانه‌اش

شاید «یارب، یارب‌»های دعای کمیلش…

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search