مدیر واقعی

برادر ایزدیار درباره شهید احمد قریشی:

از همان سال ۱۳۶۰ که با حاج احمد قریشی آشنا شدم، او را فردی دوراندیش و با فکر یافتم.

ارتباط ما از طریق همکاری در بسیج بود.

دوراندیشی او شامل همه چیز می‌شد؛ به فکر آیندۀ سپاه و بسیج هم بود. همیشه توصیه می‌کرد چه کار کنیم که بسیج در آینده قدرت بگیرد. معتقد بود آموزش؛ پشتوانه جنگ است. سفارشمان می‌کرد که به پایگاه های بسیج برسیم.

* * *

مدیر خیلی خوبی بود و با فکر صحبت می‌کرد.

اهل شوخی بود، اما در کار، خیلی جدی می‌شد.

آدم کاری بود. تا دیر وقت می‌نشست و درباره امورات کاری صحبت می‌کرد که چه کنیم مشکلات حل شود.

خیلی هم پیگیر بود. کار را دنبال می‌کرد تا مطمئن شود به درستی انجام می‌شود.

همیشه از بچه ها می‌پرسید: چه کمبودی دارید؟ بگویید تا من فراهم کنم.

او هرگز دست از سپاه و آرمان هایش برنداشت و هدفش جز خدمت نبود.

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search