شهید احمد عراقی، ۲ فروردین ۱۳۴۰ در محله نازی آباد تهران دیده به جهان گشود. او از ۱۹ سالگی به جبههها رفت. ابتدا در جبهه کردستان و سپس در جبهه جنوب به عنوان فرمانده اطلاعات عملیات لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام مشغول خدمت به دین و میهن شد.
حاج احمد یک پای خود را حین شناسایی از دست داد و بعد از آن، با پای مصنوعی عازم جبهه شد…
***
پس از شهادت دوست و همرزمش حاج غلام کیانپور در عملیات کربلای ۵ (سال ۱۳۶۵) بی تاب و بی قرار شده بود.
فروردین سال ۱۳۶۶ در بیمارستان بود که شنید عملیات کربلای ۸ در حال طرح ریزی است. دیگر دست از پا نمی شناخت. درمان را رها کرد و با همان بدن مجروح دوباره عازم جبهه شد. شب میلاد امام عصر(ع) بود که به قرارگاه تاکتیکی لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) در غرب کانال ماهی (شلمچه) رسید. فرماندهان و رزمندگان با دیدن حاج احمد جان تازه ای گرفتند.
نزدیک غروب نیمه ی شعبان بود که حاج احمد آستین ها را بالا زد و برای وضو از سنگر خارج شد…
جعفر محمدی معاون عملیات لشکر، کنار یکی از سوله ها ایستاده بود. رو به احمد کرد و گفت:« حاجی التماس دعا !» احمد هم همانطور که در سکوت روحانی خود بسر می برد، با تبسمی جوابش را داد. که یکباره باران کاتیوشا فضای قرارگاه را غبارآلود کرد. در میان این غبار فریادی شنیده شد که به سنگرهایتان بروید. حاج احمد به سوی جعفر دوید، دید که غرق خون است و دوباره با فریاد از بقیه خواست که به سنگرهایشان بروند. خودش جعفر را بغل کرد و شروع به حرکت کرد. دوباره با صدای انفجار پی در پی همه از سنگرها بیرون ریختند. این بار حاج احمد هم در کنار جعفر افتاده بود. بچه ها خود را بالای سر احمد رساندند. ترکش دست احمد را شکسته بود و روی صورتش افتاده بود. تمام صورتش را ترکش گرفته بود و به سختی صدایش بیرون میآمد. اول بچه ها فکر کردند تقاضای کمک میکند اما صدای لرزان احمد داشت شهادتین را بر زبان جاری میکرد. بچه های قرارگاه حاج احمد را سوار ماشین کردند. اما حاجی دیگر خود را در آغوش گرم الهی یافته بود.
عاقبت، آن جستجوگر شهادت، در عملیات کربلای ۸ در فروردین ماه سال ۶۶، به مراد دلش رسید.
بچه های نازی آباد در تشییع پیکر پاک این بسیجی عاشق همچون رودی پرخروش جاری شدند، سینه زدند و بعد هم میثاق بستند که بر جاده ای که او به خوبی آن را شناسایی کرده بود گام بردارند.
صفحه شهید حاج احمد عراقی را ببینید: