درباره شهید حسن پردازی مقدم
روز یکشنبه ۹ شهریور ۶۵ از صبح تا ظهر اجازه دادند که در اختیار خودمان باشیم. هر کسی می خواست داخل شهر نقده برود آزاد بود.
من هم با حسن راه افتادیم که چرخی توی شهر بزنیم.
چیزی به محرم نمانده بود. هموطنان آذریزبان شهر نقده داشتند تکایا و حسینیه هایشان را برپا می کردند. بوی محرم به مشام می رسید و حسن بیتاب بود.
وقتی برگشتیم، نهار را که خوردیم، اسم یک تعداد را خواندند که سریع تجهیزات بگیرند و آماده شوند برای عملیات. اسم من و حسن را هم خواندند. من بسیجی بودم و حسن پاسدار. حسن لباس سبز پاسداریاش را که تازه جیره گرفته بود پوشید و بند حمایل بست و نارنجکها رو به آن آویزون کرد.
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله…
او پیش از شروع محرم، سر به دامن اربابش گذاشت…
به روایت: جعفر طهماسبی
منبع: کانال تلگرام گردان الوارثین (تخریب لشکر ۱۰ سیدالشهدا)