هنوز از لیوان چای، بخار بلند می‌شد!

خاطره سردار حاج علی فضلی از فتح خرمشهر:

خاطره سردار فضلی به مناسبت چهلمین سالگرد فتح خرمشهر در جلسه تدوین تاریخ شفاهی لشکر اردیبهشت ۱۴۰۱

* * *

به قرارگاه فراخوانده شدم و همراه با شهید کلهر به آنجا رفتیم.

وارد قرارگاه که شدم، دیدم شهید حاج احمد کاظمی (فرمانده وقت لشگر۸ نجف) و شهید حاج حسین خررازی (فرمانده لشگر امام حسین(ع)) هم آنجا هستند.

سردار رشید گفت: «قرار است آخرین مرحلۀ عملیات را انجام دهیم و بعد وارد خرمشهر شویم»

آن زمان؛ من فرمانده تیپ ۳۳ المهدی(ع) بودم. جناح چپ عملیات، از رودخانه کارون تا جاده اهواز – خرمشهر بر عهده ما بود، سمت راست هم لشکر نجف و لشگر امام‌حسین علیه‌السلام تا بندر خرمشهر عملیات می‌کردند. ما باید در روز روشن با دشمن درگیر می‌شدیم.

بعد از ابلاغ مأموریت، برگشتم پیش بچه‌های خودمان…

* * *

صبح سوم خرداد؛ کنار جاده اهواز- خرمشهر با فرماندهان گردان‌ها جلسه‌ای گذاشتم.

شهید کلهر، شهید شرع‌پسند، شهید عربیان، شهید خوش‌رفتار و حاج حسن دقیقی به ما در تیپ المهدی(ع) کمک می‌کردند. ماموریت کلی را برایشان تشریح کردم و حد مأموریت هر گردان را توضیح دادم.

قرار بود ما به دژی که اطراف خرمشهر بود برسیم، آن را فتح کنیم و بعد هم از طریق پادگان دژ خرمشهر، از سمت رودخانه کارون و شرق خرمشهر وارد شهر شویم. ما باید از جاده جنت به سمت مرکز شهر خرمشهر عملیات می‌کردیم.

* * *

صبح زود؛ عملیات آغاز شد و فرماندهان گردان‌ها یکی پس از دیگری پیغام دادند که به دژ رسیدند.

شهید عربیان پیام داد: «ما به جاده جنت رسیدیم.»

ماموریت شهید حاج یدالله کلهر فتح پادگان دژ خرمشهر بود که او هم در بی سیم اعلام کرد: «برادر علی! ما به پادگان دژ رسیدیم و فرمانده لشکر عراق را به اسارت گرفتیم. حرکتمان آنقدر سریع و برق‌آسا بود که وقتی وارد سنگرش شدیم، هنوز از لیوان چایی که مقابلش بود، بخار بلند می‌شد!…»

گردان‌ها یک به یک درگیر شدند و هر کدام لحظه به لحظه موقعیت خود را اعلام کردند.

شهید مهدی شرع‌پسند پشت بی‌سیم اعلام کرد: «ما الان به میدان شهدا رسیدیم و داریم به سمت مسجد جامع خرمشهر عملیات می‌کنیم.»

او لحظاتی بعد دوباره روی شبکه بی‌سیم آمد و گفت: «دارم گلدسته‌های مسجد جامع خرمشهر را می‌بینیم… تا دقایقی دیگر به مسجد می‌رسیم…»

از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدیم.

دقایقی نگذشت که مهدی شرع‌پسند خبر داد: «به لطف الهی بعد از ۱۹ ماه پرچم جمهوری اسلامی را بر فراز مسجد جامع خرمشهر به اهتزار درآوردیم.»

مهدی که به مسجد جامع خرمشهر رسید، با لشکرهای نجف و امام حسین(ع) که از سمت راست ما (غرب خرمشهر) وارد شده بودند، الحاق برقرار و خرمشهر عزیز آزاد شد و نماز ظهر روز دوشنبه سوم خرداد سال ۱۳۶۱ مصادف با آخرین روز ماه رجب در مسجد جامع خرمشهر به جماعت برگزار شد.

یاد همۀ شهدای فتح خرمشهر بخیر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search