هوش فرماندهی

خاطره سردار فضلی درباره شهید کلهر

 

در مقطعی ما در تیپ المهدی(عج) بودیم. در عملیات بیت المقدس باید یک تک پشتیبانی انجام می‌دادیم و بعد می‌رفتیم برای عملیات اصلی.

بچه‌ها پیشروی کرده بودند و ما هم سوار بر جیپ، از نیروها سبقت گرفته بودیم. آنقدر رفته بودیم جلو که گیر افتادیم وسط عراقیها. آنها با پی‌ام‌پی افتادند دنبالمان، ما هم سوار بر جیپ، می‌گریختیم. در همین تعقیب و گریز، ما مسیر را گم کردیم و نمی‌دانستیم از کدام مسیر باید برگردیم.

در آن بیابان رملی، یکدفعه سر و کلۀ یک میخ بزرگ هم پیدا شد! رفت در یکی از لاستیک‌های جیپ و آن را پنچر کرد. زاپاسمان هم پنچر بود.

حالا دیگر پنچری ماشین هم به مشکلاتمان افزود. تشنه و گرسنه، گم شده بودیم میان تپه‌های رملی فکه، بدون نقشه. حتی شمال و جنوب را هم نمی‌توانستیم تشخیص بدهیم.

با شهید کلهر تماس گرفتیم و راهنمایی خواستیم.

او از طریق تک درختی که آنجا بود و نشانی‌اش را دادیم، فهمید کجای منطقه هستیم. یکساعت بعد، کلهر با آب و غذا و زاپاس، رسید و نجاتمان داد.

این اتفاق برای من خیلی جالب بود چون ما ۲۰روز قبل از شروع عملیات آنجا بودیم برای شناسایی. اما او به خوبی توانسته بود دوباره آن منطقه را پیدا کند.

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search