دستنوشته شهید عبدالمتین مسعودی
فکر می کنم در وعده ای که با خداوند حسین(ع) بسته است قصور کرده ام و آن متاعی را که قرار بود چند صباحی پیش به خداوند تقدیم کنم، به فراموشی سپرده ام و خود را در دریای دلت و خواری دنیا غرق نموده ام و این امانت الهی را ندانسته به دست گرگ های بیابان سپرده ام.
اما نه، خداوند همیشه بخشنده است و مرا نسبت به این قصور می بخشد و متاعم را اگر چه نیازی به آن ندارد با تمام ارزش و به قیمت خود می خرد.
پس دیگر تأمل از برای چیست؟
آیا نه اینست که ما می خواهیم او را داشته باشیم؟
پس دیگر کوتاهی برای چیست؟
مگر نه اینست که ما می خواهیم محمد(ص) و علی(ع) را پیروی کرده باشیم؟
پس دیگر قصور چیست؟
آیا می خواهیم که خود را در مرداب دنیا بیندازیم و دانسته، در آن کوشش کنیم و با هر کوشش دنیوی بیشتر درون آن فرو رویم؟
نه… من این ذلت را نمی خواهم. زیرا که خدا آن را نمی خواهد.
پس ای خداوند، با عزت و قرب، مرا دریاب که سخت به آن محتاجم، که اگر تو مرا نخواهی دیگر، باید بمانم تا بپوسم و سگ های بیابانی مرا قطعه قطعه کنند.
ولی تو ای خدای عالم هیچگاه در امانت تو کوتاهی نیست. پس به این وعده ات هم عمل کن.