درباره شهید رضا عبدی (فرمانده گردان قمر بنی هاشم)
به روایتِ خانم اعظم شیرازی (نامادریِ شهید)
“مادرش را از دست داده بود و ۴ ساله بود که بنا شد مادرش شوم.
نمی دانم من چقدر در مادریام موفق بودم؛ اما رضا حقیقتا پسرم شد.
کودک دوست داشتنی خیلی زود در دلم جا باز کرد و بذر محبتش را در قلبم کاشت.
او بسیار آرام، صبور و مهربان بود.
هر وقت کاری داشتم یا میخواستم بیرون بروم، بچه های کوچکتر را نگهداری میکرد.
از همان کودکی، بزرگ بود!…
هیچ کاری را بیحساب نمیکرد. شعورش، محبتش، … همه چیزش بیشتر از سنش بود. علاقمند به مطالعه و هنر نقاشی بود.
بسیار مودب بود و هرگز جواب بزرگتر را با خشونت نمیداد.
بیشتر اهل حضور در خانه بود تا رفتن بیرون. میماند خانه و در سرگرم کردن بچه ها کمک میکرد. بیرون رفتنش محدود به مسجد رفتن میشد.
عصبانیتش را کمتر کسی دیده بود. او فقط وقتی حق کسی پایمال میشد یا کسی مورد ظلم قرار میگرفت، ناراحت میشد.
مهربان بود و در آخرین سفر، مهربانتر هم شده بود. برای بچهها کلی وسایل درسی خریده بود.
آنقدر با هم خوب و صمیمی بودیم که گاهی فراموش میکردم که مادرش نیستم. وقتی تصمیم به ازدواج گرفت، اول با من مطرح کرد و خواست که برایش آستین بالا بزنیم.
بعدها وقتی محبتش را نسبت به فرزندش میدیدم، میفهمیدم که او در همه جایگاهی نمونه بود؛ هم پسری نمونه بود، هم پدری نمونه.”
و البته در مقام بندگی هم نمونه بود و این با شهادتش ثابت شد…