پهلوان سلمان

درباره شهید سلمان ایزدیار :

قدی بلند و جسمی توانمند داشت. از همان کودکی در «جوادآباد» سردسته و سرمشق بچه های محل بود، عَلَم هیئت را بلند می کرد…

کم کم پهلوان منشی‌اش، او را کشاند به سمت ورزش باستانی و کشتی و بعد هم زیر نظر استاد «اعظمی منش»، رزمی کار شد.

جنگ که شروع شد، جای استاد و شاگرد عوض شد.

سلمان که خودش به دیار عشق رفته بود، استاد را هم دعوت کرد…

استاد هم با دیدن جوانان پاکدل و پاکباخته، متحول شد و ماندگار، و شروع کردن به آموزش پاسداران رزمنده؛ آموزشهایی که بعدها در عملیات‌ها مثمر ثمر واقع ‌شد.

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search