پهلوان و قهرمان

درباره شهید مرتضی حمزه دولابی به روایت دوستان شهید

به روایت هادی معماریان:

روزی که توانست مرخصی بگیرد و عازم جبهه شود، وقتی از دفتر بیرون آمد دیگر روی پاهایش بند نبود. انگار دنیا را دو دستی تقدیمش کرده بودند. روی پله نشست و گفت: این بار یا زیارت می کنم یا شهید می شوم. او رفت و مزد صبرش را گرفت. هم زائر شد و هم شهید.

مرتضی آن زمان در کشتی نیروهای مسلح قهرمان شده بود. به‌قدری کار درست بود که بدون کوچکترین تمرینی حریفش را با خاک یکسان می کرد اما این موفقیت ها و امتیازاتی که کسب کرده بود باعث نمی شد به خودش غره شود.

به روایت سرهنگ مرتضی قربانی:

یک بار برای دیدن مسابقه ی مرتضی به سالن کشتی رفتم. تا چشمم به حریفش افتاد با خود گفتم فاتحه‌ی مرتضی خوانده است! اما مرتضی انگار نه انگار. چنان خونسرد و آرام بود که تعجب مرا برانگیخت. در عرض چند ثانیه توانست پشت حریف را به خاک بزند و برنده‌ی مسابقه شود.

با این حال، منش پهلوانانه در او رخنه کرده بود. اگر می دید حریفش ضعیف است یا قسمتی از بدنش صدمه دیده، آن نقاط را هدف نمی گرفت.

به روایت هادی معماریان:

مرتضی به دلیل موفقیت های پی در پی در کشتی به ونزوئلا دعوت شده بود، اما نرفت.

گفت: اولویت با جبهه است. اگر رفتم و شهادت قسمتم نشد، به ونزوئلا هم خواهم رفت.

منبع: گنجینه ل۱۰

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search