درباره شهید مصطفی آزادگان به روایت پدر شهید
مصطفی تمام هم و غماش این بود که مملکت به تعالی برسد. تمام وجودش در امام خمینی خلاصه می شد. وقتی در دبیرستان سپاه درس می خواند مرا خواستند (که جلوی اعزام او را بگیرند) ولی او می گفت: باید حرف امام را گوش کنیم.
آقای داورنیا در دبیرستان تاکید داشت که شماها نباید جبهه بروید، باید بمانید و در آینده مسئولان مملکت شوید. من پیش ایشان رفتم گفتم که باید حرف شما را قبول کنیم یا حرف امام را؟ گفت: که البته حرف امام. ولی اینها شهید می شوند.
گفتم: فعلا مهم مملکت است که در حال تجزیه شدن است. مهم تمامیت ارضی است که باید حفظ شود.
وقتی در دانشگاه امیرکبیر درس میخواند، فقط با عده کمی از نیروهای مومن در ارتباط بود و با همه ارتباط برقرار نمی کرد.
چهار سال پیش از آنکه شهید شود، یک شب خواب دیدم که جنازه اش را از سر خیابان تشییع می کنند. وقتی در واقعیت شهید شد، دیدم همان افراد که در خواب دیده بودم آمده اند به تشییع جنازه اش… شکر خدا خاندان ما شهدای زیادی تقدیم انقلاب کرده است. مصطفی چهل و یکمین شهید خانواده است.
منبع: بازنویسی از نت