چون دُرّ

درباره شهید مهدی محمدصادق

به روایت برادر شهید:

زیاد اهل تعریف کردن نبود. هرچه از او می‌پرسیدی به جوابی کوتاه بسنده می‌کرد.

گاهی که به مرخصی می‌آمد از او می‌پرسیدم: مهدی از جبهه بگو! چه خبر؟

در پاسخ می‌گفت: چه می‌خواهی باشد؟ می‌خوریم و می‌خوابیم و روز به روز چاق‌تر می‌شویم. همین!
حتی نامه‌هایش را هم به همین سبک و سیاق می‌نوشت. کم حرف بود و اطلاعاتی از خودش بروز نمی‌داد. همین، کار را در ارتباط گرفتن با او سخت می‌کرد.

مهدی مصداق بارز «کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ» بود. او حقیقتاً یک «دُرّ» بود.

این امر چنان در خصوصیات اخلاقی مهدی پررنگ بود که ما بعد از شهادتش متوجه شدیم معاون جانشین گروهان بوده ولی درباره‌ی این موضوع حرفی بهمان نزده‌ بود.

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search