شهیدان کیانپور و احمد عراقی
نام حاج غلام کیانپور و حاج احمد عراقی در واحد اطلاعات عملیات لشکر۱۰ سیدالشهدا علیه السلام لرزه میانداخت بر پیکر دشمن. آن دو یک روح بودند در دو بدن.
در عملیات کربلای ۵ یکی شهید شد و دیگری مجروح.
حاج غلام کیانپور پرواز کرده بود و حاج احمد عراقی روی تخت بیمارستان بود.
بعد از این مصیبت عظما، حال حاج احمد دگرگون بود. حال او حال رفتن بود، حال پیوستن به یار. روی تخت بیمارستان در ماتم شهید کیانپور چنین نوشت:
کجایید ای تشنگان حق و ای راهیان دیار نور؟ بیاید و شاهد مقصود را در برگیرید. بیاید و تواضع مالک، توکل میثم، اخلاص سلمان و صداقت ابوذر و مقداد را در نورانیت وجوه رزمندگان جبهه حق، به عین الیقین نظاره کنید. بیایید در میان گلهای پرپر، سراغ خون گلی رویم که از عطر سجایای اخلاقی و خصوصیات انسانی و تربیت اسلامی او باطن آدمی جلا مییابد.
گل در خون نشسته ما؛ این سلمان گونه، ابوذر مانند و آن صدرنشین مجلس فروتنی و وقار، شیر میدان پیکار با کفر و استکبار، حاج غلامرضا کیانپور دلاورمردی که به هنگام کارزار چونان سنگ خارا مینمود و در نزد دوستان مصداق بارز رحما بینهم آنچنان در خدمت اسلام و امام سرسپرده و نوکری آستان سید مظلومان سبقت گرفته بود که خوی خمینی و بوی حسین از او استشمام میشد و الحق که از یاوران او و از اصحاب کربلا بود و در مصاف با دشمنان بعثی سرباز و سردار و علمدار لشکریان سیدالشهدا علیه السلام گردید و ندای امامش را با خون سرخش لبیک گفت.
سرداری که خستگی ناپذیر بود و روح بزرگش غول افسردگی را جواب میکرد و امواج عظیم و مشکلات و سختیها را با صبر و توکل و تدبیر در همین بردید و به آنچه خود می گفت «با صبر و استقامت باید دشمن را از میدان بیرون نمود» معتقد بود و آن را به کار می گرفت.
سخت ترین دیوار مواضع دشمن با قدم استوار فرو می ریخت و نام او و حضور او در هدایت آرامبخش دلها بود…
* * *
آری احمد و غلام میکوشیدند و میخروشیدند. به آب و آتش میزدند و راه گشایی میکردند.
حاج احمد عراقی پس از بهبودی نسبی بلافاصله به منطقه بازگشت و در گرمای جنوب شناساییهای عملیات کربلای ۸ را آغاز نمود با چهرهای نورانی که از ویژگیهای او بود با چشمانی که با شوق شهادت خیره به سوی کربلا بودند فرماندهی مینمود تا بالاخره در همان عملیات به رفیق شهید خود پیوست.
او در حالی که آستین بالا زده بود تا وضوی عشق بگیرد در اثر بمباران هوایی دشمن با خون خود وضو گرفت و به دیدار یار رفت.
منبع: گنجینه لشکر۱۰،
روزنامه جمهوری اسلامی (با اندکی تلخیص)