صبحگاه اردوگاه کوثر [فیلم]
مراسم صبحگاه لشکری در اردوگاه کوثر قبل از عملیات کربلای 5 با مداحی شهید جواد رسولی
ذکرگویان، زیر آتش
شهید نادعلی رستمی به روایتِ محمود گودرزی (وزیر ورزش) در یکی از اولین روزهای عملیات خیبر، در منطقه کوشک و طلائیه آتش سنگینی میان ما و دشمن پدید آمد. رزمندگان از طریق بیسیم درخواست کمک و مهمات کردند. اوضاع خوب نبود. به همراه…
شهید مهدی تهرانی کیا
نام: مهدی نام خانوادگی: تهرانی کیا نام مادر: - نام پدر: جلال تاریخ تولد: 1344/8/14 محل تولد: تهران وضعیت تاهل: مجرد میزان تحصیلات: - سن: 18 سال تاریخ شهادت: 1362/12/10 محل شهادت: جزیره مجنون عملیات: خیبر گردان: گردان زهیر یگان خدمتی: لشکر 10 سیدالشهدا علیهالسلام مزار: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه28، ردیف58، شماره3 نمایه محتوا : بازتولید (جمع…
آسمانیها
خاطراتی درباره شهید جواد حیدری فرد سال 1342 که جوانه های انقلاب شکوفه زد، جواد هشت نه سال بیشتر نداشت. با همان سن کم، قوت قلب پدر بود و در مقابل دستور عمال شاه که گفته بودند هرکس در عزای حسینی سیاه بپوشد،…
شهید جواد حیدری فرد
نام: جوادنام خانوادگی: حیدری فردنام مادر: زهرانام پدر: احمدتاریخ تولد: 1333/1/1محل تولد: تهرانوضعیت تاهل: متأهلمیزان تحصیلات: اول راهنماییسن: 29 سالتاریخ شهادت: 1362/12/16محل شهادت: جزیره مجنونعملیات: خیبرگردان: گردان زهیریگان خدمتی: لشکر 10 سیدالشهدا علیهالسلاممزار: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه28، ردیف61، شماره3 زندگینامهشهید جواد حیدری در نخستین روز سال 1333 در تهران چشم به جهان گشود. پدرش احمد، پاسدار…
شهید مجید سرچمی به روایت حاج مهدی سلحشور
شهید مجید سرچمی چند روز قبل از عملیات والفجر 8 خبر دار شد که بچهاش به دنیا آمده است. از او خواستند چند روزی برود و بچهاش را ببیند، اما این جوان نخبه و معلم و فرهنگی که معاون گروهان شهید رجایی گردان…
بلند همتان
صفرعلی جعفرپور اوایل سال 1365 بود و در اطلاعات عملیات لشکر 10 سیدالشهدا(ع) خدمت می کردم. یادم می آید مسئولین لشکر گفتند گردان حمزه برای تکمیل کادر، نیاز به نیرو دارد. مسئولان از واحد اطلاعات درخواست کردند تا اگر برادرانی داوطلب حضور در…
اصلاحیِ سفارشی
خاطره برادر نورمحمد زارع درباره شهید محمدجعفر یزدی به نام جعفر یزدی می شناختیمش. آنقدر دوست داشتنی و محجوب بود که همۀ بچه ها عاشقش بودند. همیشه چند روز مانده به عملیات، سر بچه ها را اصلاح می کردم. البته آرایشگر حرفه ای…
شهادت؛ هنر مردان خداست
خاطره برادر امیرمسعود حقیقت دار درباره شهید محمود موافق نزدیکیهای آخر سال بود. یک روز محمود گفت: بیا با موتور چند جایی برویم. پرسیدم: کجا؟!... گفت: یکسری لباس و خرده ریز هست، ببریم شب عیدی برسانیم دست نیازمندان. قبول کردم و راهی شدیم.…
اینوری میشوی یا آنوری؟!…
خاطره برادر صفرعلی جعفرپور درباره شهید سلمان ایزدیار عملیات والفجر ۸ که تمام شد، از واحد اطلاعات عملیات به گردان حمزه رفتم و همراهشان به جزیره مجنون رفتیم برای پدافند. مأموریتمان در جزیره که تمام شد و برگشتیم به اردوگاه، اغلب نیروها تسویه…