شهید اردشیر احمدی

شهید اردشیر احمدی

نام مستعار: محمدرضا

نام پدر: حسین

نام مادر: سکینه

تاریخ ولادت: ۱۳۴۶/۱۲/۲

محل ولادت: تهران

سن: ۱۹ سال

شغل: دانشجوی مهندسی کامپیوتر

تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۷

محل شهادت: شلمچه

عملیات: کربلای ۵

گردان: نامشخص

مزار: تهران – بهشت زهرا(س) – قطعه ۲۹ ردیف ۳۸ شماره ۶

 

زندگینامه شهید اردشیر احمدی

شهید اردشیر احمدی دوم اسفندماه ۱۳۴۶، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش حسین، کارگر بود و مادرش سکینه نام داشت.

وی از کودکی با پرورش مذهبی و آشنایی با مکتب حیاتبخش اسلام بزرگ شد و دل در گرو راه اسلام گذاشت. در دوران انقلاب شرکت فعالی در تظاهرات و درگیریهای خیابانی و همچنین فعالیتهای درون مدرسه داشت.

او تحصیلات متوسطه خود را در رشته الکترونیک هنرستان صنعتی شهید بهشتی به پایان رسانید و در دانشگاه شهید بهشتی در رشته مهندسی کامپیوتر پذیرفته شد.

اردشیر با حضور در سنگرهای مختلف، دِین خود را نسبت به انقلاب اسلامی ادا نمود و از طریق پایگاه مقداد مشتاقانه به جبهه های نبرد عزیمت نمود و با رشادت و دلاوری در مقابل دشمن مبارزه نمود تا اینکه سرانجام در عملیات کربلای ۵ در با اصابت تیر به کمرش او را به آمبولانس انتقال دادند که در این هنگام آمبولانس منفجر گردید و پیکر این شهید بزرگوار در آتش سوخت، اما به اراده خداوند از طریق مدارکش که در پوتین قرار داده بود و از مچ همان پا سالم مانده بود، شناسایی گشت.

مزار او در قطعه ۲۹ بهشت زهرای تهران واقع است.

 

وصیتنامه شهید اردشیر احمدی

و الذین جاهدو و فینا لنهدینهم سبلنا

با عرض سلام خدمت امام زمان عج و نایب برحقش امام خمینی و امت حزب ا… و خانواده بسیار گرانقدرم؛ امید است که این فرزند کوچک خود را نسبت به اشتباهات و بدیهایش عفو فرمایید.

اکنون که این سطور را می نگارم شما را به تقوای خدا و صبر و استقامت وصیت میکنم؛

پدر عزیزم، شما بزرگترین معلم زندگیم بوده اید و هستید و هرگز نتوانستم قدر معرفت و دانائی و شعور شما را درک کرده و ارزشگذاری نمایم. از شما برای تمام زحمات و پندهایی که دادید سپاسگزارم؛ من خجالت میکشم که بخواهم به شما وصیت کنم زیرا که هرچه را که میخواهم بنویسم می بینم که شما خود آنها را به من یاد داده اید. ما راضی به رضای خدائیم و جز به تقدیر خداوند و سرنوشت محتوم خود به چیز دیگری ایمان نداریم. بنابراین هر چه که پیش آید خواست خدا نیز همان است. اما زندگی مگر چیست؟ آیا صرفا خور و خواب و خنده و خوشی و ترقی علم و غیره است؟ زندگی تنها عقیده و جهاد است و هدف مقدس زندگی و تمام آنچه از درس و خانواده و … همه و همه تنها در سایه وجود هدف الهی قداست می یابد و سرانجام همه موجودات مرگ است. پس چه بهتر که با خواست و رضای او و در راه احیاء و حفاظت از دین او باشد. پس شما را سفارش به صبر میکنم که : اناالله و اناالیه راجعون 

مادر مهربانم، نمیدانم که چگونه محبتهای وصف ناشدنی شما را سپاس گویم که از کودکی تا کنون و تا همیشه و در همه جا غمخوار و یاورم بودید. چه شبها که شما و بابا چشم بر هم نگذاشتید تا ما راحت باشیم. الحق که تنها خدا سزای عمل شما را میداند و میدهد و بس. امیدوارم که شما و بابا با رفتارتان اعتقاد راسخ خود را به خدای بزرگ و اسلام عزیز در برابر دشمنان اثبات کنید و داغ دیگری بر دل دشمن بگذارید.

و اما برادران خوب و مهربانم، شما عزیزان امیدهای فردای اسلام هستید که در این دنیا سرافراز و مومن باشید و یار و یاور پدر و مادر مهربان خویش باشید و درهمه حال نماز را به پای دارید و به احکام خدا تقید داشته باشید و درس خود را با جدیت تمام بخوانید که: مداد العلماء افضل من دماء شهداء؛ عزیزانم در تربیت برادران کوچکتر خود بکوشید و هیچگاه از تلاش و کوشش الهی باز نایستید و تقوا را سرلوحه حیات خود سازید و از صمیم قلب شما را دوست دارم و از آنهمه محبت و لطفتان سپاسگذارم. نگذارید بر بابا و مامان سخت بگذرد. از همه شما تشکر میکنم. از قول من از تمام فامیل و پدربزرگ محترم عذرخواهی کنید. لطف کنید برایم نوزده روز (روزه) که به علت بیماری نتوانستم بگیرم اداء نمایید.

در پایان همه شما را به خدا می سپارم و انتظار سرافرازی و صبر و استقامت از شما دارم. مبادا که نا امید شوید و از روی ضعف اشک بریزید و خود را بشکنید.

خدا یار و نگهدارتان

اگر جنازه داشتم در بهشت زهرا دفن کنید.

احمدی ۶۵/۱۰/۴

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search