شهید منصور عباسی کیان

شهید منصور عباسی کیان

نام پدر: حنیف  /  محمدحنیفه

تاریخ ولادت: ۱۳۳۲/۸/۱۸

محل ولادت: همدان – کبوترآهنگ – روستای مسجدین

تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۱/۱۸

سن: ۳۴

محل شهادت: شلمچه

عملیات: کربلای ۸

نـحوه شـهادت : اصابت مستقیم خمپاره ۶۰ به ناحیه سر و سینه

گردان: حضرت علی اکبر(ع)

مـزار : کرج – امامزاده محمد  /  گلزارشهدای امامزاده محمد و سکینه خاتون حصارک

 

زندگینامه شهید منصور عباسی کیان

شهید منصور عباسی کیان هجدهم آبان ۱۳۳۲ در روستای مسجدین از دهستان مهربان علیا بخش شیرین‌سو شهرستان کبوترآهنگ استان همدان دیده به جهان گشود.

وی پس از شرکت در کلاس های مکتب، دوران ابتدایی را در همان مدرسه روستا سپری کرد و از همان کودکی طعم شیرین کار شرافتمندانه را چشید و ضمن اشتغال به درس و مدرسه با توجه به این که پدرش از سن بالایی برخوردار بود و تقریبا پیرمردی میانسال شده بود مشغول به کار شد.

منصور از روستا به تهران آمد و در جاهای مختلف مشغول به کار گردید. ازجمله کارهایی چون: کار در رستوران، چلوکبابی، قهوه خانه سینما و شاگرد بنایی. در این حین کارهای تاسیساتی از جمله لوله کشی و برق کشی ساختمان را نیز آموخت. وی استعداد و ذوق فوق العاده ای در یادگیری کارهای فنی داشت.

در سال ۱۳۵۱ به خدمت سربازی فراخوانده شد و به منطقه عجب شیر اعزام و بعد از مدتی معافیت پزشکی دریافت کرد. پس از آن باز هم در مراکز مختلف مشغول کار فنی شد و همان زمان به جمع یاران حضرت روح الله پیوست.

سال ۱۳۵۳ ازدواج نمود که ثمره ی این ازدواج سه پسر و دو دختر می باشد.

وی پس از ازدواج مدتی در کارخانه برزنت ایران کرج مشغول شد اما بعد از مدتی به علت جو نامناسب و ناجوانمردانه که آن رژیم در محیط های کارگری بوجود آورده بود و تبعیضاتی که بین کارفرما و کارگر بود از آنجا بیرون آمد.

سال ۱۳۵۵ به کارخانه ماشین سازی ایران خودرو رفت و مدتی نیز در آنجا مشغول بود.

با اوج گیری انقلاب، مسائل را دائم پیگیری می نمود. او بین دوستان خود از فکر روشنی برخوردار بود و مسائل را خیلی خوب تحلیل می کرد. به دلیل فعالیت در انقلاب و شرکت در تکثیر و پخش مخفیانه اعلامیه ها و شرکت در تظاهرات و… از محل کارش اخراج شد و در سال ۱۳۵۹ دوباره به محل کار خود بازگشت.

وی از اعضای فعال بسیج و انجمن اسلامی بود و قسمتی از انجمن اسلامی و کتابخانه شرکت ایران خودرو را در دست داشت.

داوطلبانه چندین بار به صورت رزمنده و جهادگر در کردستان شرکت داشت و از اشخاص و افرادی بود که به دفتر حزب جمهوری اسلامی و نخست وزیری وقت رفت و آمد داشت. وی از اعضا و افراد فعال حزب جمهوری اسلامی نیز بود.

هفتم تیر ۱۳۶۰ در حادثه بمب گذاری در حزب جمهوری اسلامی و شهادت آیت الله بهشتی، وی نیز در آنجا حضور داشت و از ناحیه سر و صورت نیز آسیب دید.

وی عضوی فعال در تاسیس پایگاه مقداد واقع در مسجد ولی عصر (عج) محل سکونتش بود. مدت زمانی هم بنابر تکلیفی که احساس می کرد، مسئول پایگاه مقداد بود و ارتباط مستمر و مستقیم با اعضای سپاه و نواحی دیگر داشت و ماموریت هایی را نیز با این برادران انجام می داد.

مدتی نیز همراه بسیجیان محافظ به عنوان بسیجی فدایی امام بمدت ۱۰ماه در پایگاه شهید محمد منتظری جماران عاشقانه حاضر شد.

منصور انسانی با صلابت و روحیه جهادی، اهل مطالعه، بسیار پر کار و مسئولیت پذیر در عرصه های گوناگون جامعه بود.

با شدت جنگ تحمیلی او هم داوطلبانه راهی جبهه‌های جنگ شد چندین بار به صورت رزمنده بسیجی در کردستان حضوریافت. سپس با سپاهیان طرح لبیک، راهیان کربلا، سپاهیان محمد رسول الله(ص) و پس از آن سپاهیان حضرت مهدی (عج) با حضور در یگان های رزم سپاه همچون تیپ بیت المقدس، تیپ زرهی رمضان همراه بود، به خاطر همین خلوص نیتی که داشت غالبا به صورت مجاهدی گمنام در جبهه حرکت می کرد.

در حین سال های (۶۴- ۶۲) در محورها و نقاط کردستانات پیرانشهر، بوکان، بانه، سقز، سنندج، کامیاران، باختران و گردان رزمی جندالله حضوری مخلصانه یافت. در ادامه جهاد و مبارزه در سال ۱۳۶۴ به جبهه جنوب عازم و درگردان های زهیر، حمزه، حضرت المهدی(عج) تحت امر لشکر۱۰ سیدالشهدا در چندین عملیات محدود و گسترده از جمله والفجر۸ درجزایرام الرصاص و فاو، سیدالشهدای فکه، پدافندی جزایر مجنون، حماسه ماندگار کربلای یک آزاد سازی شهر مهران، کربلای۲ ارتفاعات حاج عمران مشتاقانه حاضرشد. درنهایت امر در نبردهای عاشورایی و سرنوشت سازکربلای ۴ و۵ شلمچه در واحد سیف ادوات گردان امام سجاد (ع) حماسه ها آفرید.

وی با حضور مخلصانه ای که در عرصه مجاهدت داشت سرانجام همراه گردان حضرت علی اکبر (ع) لشگر ۱۰ حضرت سید الشهداء در عملیات کربلای هشت در منطقه عملیاتی شلمچه (کانال پرورش ماهی) در هنگامه بامداد ۱۸فروردین۱۳۶۶ بر اثر اصابت خمپاره۶۰ از ناحیه سر و سینه با پیکری ارباً اربا، به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

 

وصیت نامه شهید منصور عباسی کیان

آنان که ایمان آورده اند و هجرت گزیدند و در راه خدا با مال وجان جهاد کردند ، آنها را نزد خدا مقام بلندی است و آنان رستگارند و سعادتمندان در عالمند.

(قرآن کریم)

اینجانب می روم تا در راه خدا جهاد کنم و راه امام حسین (ع) را که تشنه لب و (با سر جدا شده از تن) آنگونه به شهادت رساندند ادامه دهم. ای عزیزان یاران امام حسین (ع) امثال بهشتی ها و چمران و رجایی و همه رفتند. آن ها رفتند تا امام و اسلام پایدار و سر بلند باشد. این ها رفتند تا قران پایدار بماند.

اگر خدا خواست و به سعادت رسیدم صبور باشید که خداوند صابران را دوست دارد.

همسرم! فرزندانمان را زینب‌وار و علی‌گونه تربیت کن بگو که راه مرا ادامه دهند،

فرزندان عزیزم! از شما می خواهم که چون کوه مقاوم و استوار باشید و با دشمنان اسلام مبارزه کنید و نگذارید که اسلام و قران تنها بمانند و مرا حلال کنید و در عزایم صبور باشید و همیشه حجابتان و نمازتان را حفظ کنید.

مادرم و عمویم رمضانعلی محمدی را برای خودم وصی قرار می‌دهم

بار الهی تو آفریننده آسمان‌ها و زمینی تو دانایی و شهود هستی تو بخشنده و بخشاینده هستی.

پروردگارا من با تو عهد بسته ام که در دنیا بفرمان تو باشم شهادت بر یگانگی و توحید تو می‌دهم گواهی می‌دهم که جز تو خدائی نیست تو یگانه و بی همتائی تو یکتائی که شریک نداری اقرار می‌کنم که حضرت محمدابن عبدالله که درود و رحمت تو بر او و خاندانش باد بنده و رسول و پیغام‌آور تو و هادی و راهنمای تو در میان امت است گواهی می‌دهم که بهشت و جهنم حقست و موجود است اقرار می‌کنم که بعثت و حشر و حساب و کتاب و میزان و صراط حق برقرار است اعتراف می‌کنم که قرآن کلام توست که برای مردم دنیا به زبان پیغمبرت نازل فرمودی بارالها تو حقی و حق روشن و آشکار و قرآن فرمان و برنامه راه دنیا به آخرت است که به زبان پیغمبرت به مردم ابلاغ کردی.

گرچه قرآن از لب پیغمبر است

هر که گوید حق نگفت او کافر است

پروردگارا جزای خیری که شایسته جزا دهنده‌ای، چون تو لایق بر پیغمبرت باشد بر او بفرست‌ای خدائی که در شدت‌ها و گرفتاری‌ها ذخیره و پشتیبان من هستی ای، ولی نعمت و رزاق من که احتیاجات مرا قبل از من فراهم ساخته‌ای و به من ارزانی داشته‌ای ای خدای من و‌ای خدای پدران و مادران و اجداد و معلمان و مربیان من مرا لحظه‌ای چشم به هم زدن به حال خود وامگذار که اگر تو مرا به خود واگذاری به شرور نزدیکتر می‌شوم و از خیرات دورتر می‌گردم.

پروردگارا تو انیس و مونس من در قبر و برزخ و حشر و برانگیختن در قیامت و در حساب و میزان اعمال بنده ضعیف بی پناه خود باش بارالها این عهد پیمان مجدد مرا در کارنامه من در قیامت حفظ فرما پروردگارا رهبر عزیز ما و رزمندگان و خدمتگزاران به اسلام را در پناه خودت حفظ فرما و پدر و مادر و قوم خویشان مرا بیامرز که آمرزنده و مهربانی و فرزندان مرا در راه صراط مستقیم هدایت فرما و اما وصیت به خانواده ام: مادر عزیزم و همسر مهربانم و فرزندان کوچکم مرا و رزمندگان اسلام را و رهبر عزیزمان را دعا کنید و از امام زمان پرچمدار انبیاء بخواهید زودتر ظهور نموده و پرچم انقلاب خونبارمان را بدست خود گیرد مادرم تو باید مانند کوه باشی در مقابل منافقین به خودت غصه و اندوه راه مده، چون الگوی تو زهرا سلام الله علیهاست و خواهران مهربانم شما هم باید مثل زینب سلام الله علیها باشید وباید مثل زینب زینبی کنید مبادا ذره‌ای غفلت کنید و همچنین گریه و اندوه به خودتان راه ندهید، چون از گریه‌های شما منافقین شاد می‌شوند شما باید پشت منافقین را با مقاومتشان به خاک بمالید و همسرم فرزندانم را به مدرسه و مسجد بفرست که رهبر عزیز این انقلاب می‌فرماید که همین مسجد‌ها و پای منبر‌ها است که دشمن را بلرزه در میاورد و امید است که مرا حلال کنید و در مراسم من تجملات نکنید و مراسم مرا ساده بگیرید هر چقدر مقدور باشد و اما در هر سال دو مرتبه در ماه مبارک رمضان و عاشورا قرآن بخوانید و هر هفته اگر مقدور شد سر خاک رزمندگان بروید و دعا بخوانید باری از لحاظ دارایی یک خانه دارم با لوازم که در منزل است و باغ و املاک و خانه پدری که در ده هست قسمت خواهرانم مال پدری که در ده هست تقسیم نموده و قسمت هر کدامشان را به خودش بدهید و آن قسمت که به من می‌رسد بفروشید و خمس و زکات آن را بدهید و باقی را به بدهکاری من بدهید بدهکاری که از بابت ساختن خانه از مردم گرفتم و بدهکاری که من دارم با این برادران است که اسامی آن‌ها را در اینجا ذکر نموده ام.

رحیم لطفی هفت هزار تومان است حسینعلی رستمی ده هزار تومان، محمد صدرجانی پنج هزار تومان مسلم جوشکار چهار هزار و پانصد تومان، رمضان محمدی چهار هزار و دویست تومان، آقاشیر توکلی یازده هزار تومان غلام هوشیار هشت هزار تومان، رضا هوشیار پنج هزار تومان، علی محمد آزادی پانزده هزار تومان به کتابخانه انجمن اسلامی کارخانه و هشت متر و نیم به قربان افشار بدهکارم این بود بدهکاری اینجانب و باز چنانچه کسی آمد گفت مقداری به او بدهکارم بررسی نموده و بدهید تا آنجا که میدانم دیگر بجز این‌ها بدهکاری ندارم و طلبکاری که دارم سه عدد دفترچه قرض الحسنه دارم که داخل آن‌ها نوشته شده.

کتاب‌هایی که خانه دارم بجز دو تا قرآن بزرگ و یک جلد نهج البلاغه و بجز کتاب‌های شهید دستغیب بقیه کتاب‌ها را با یک عدد عکس اینجانب به کتابخانه ریخته‌گری در کارخانه هدیه کنید و اگر لیاقت شهادت داشتم و شهید شدم مرا در امامزاده محمد حصارک کرج دفن کنید والسلام

همگی شما را به خدای بزرگ می‌سپارم و فقط به خدا به هیچ احدی تکیه نداشته باشید.

خدمت گزار شما منصور عباسی کیان ۱۳۶۲/۱۲/۴

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search