وقتی که این برادران بسیج به سمت جبههها روانه شدند حال و هوای دیگری در جبههها حاکم شد، چون بسیج صرفا یک نیروی نظامی و مردمی نبود، یک تفکر بود؛ تفکری نشأت گرفته از اسلام، قرآن، ولایت فقیه و ائمه معصومین علیهم السلام...
به گزارش وب سایت لشکر۱۰ سیدالشهدا علیه السلام: به مناسبت هفته بزرگداشت بسیج، پای صحبتهای یکی از فرماندهان بسیجی و جانبازان هشت سال دفاع مقدس نشستیم؛ سردار ابوالفضل مسجدی، مسئول مرکز راویان سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپاه و بسیج و مسئول یادمانهای دوران دفاع مقدس است که حال و هوای آن روزها را برایمان روایت میکند.
علت اصلی و فلسفه تشکیل بسیج چه بود و این نهاد، چه تأثیری در دفاع مقدس داشت؟
اگر در رابطه با بسیج بخواهیم صحبت کنیم، ابتدا باید نگاهی به اوایل انقلاب و قبل از دفاع مقدس داشته باشیم. با پیروزی انقلاب اسلامی، دشمنان درصدد لطمه زدن به جمهوری اسلامی برآمدند و همواره دست به فتنههای بسیار زیادی زدند، من تنها به تعدادی از آنها مختصرا اشاره میکنم:
از فتنههایی که دشمن از همان ابتدای انقلاب آغاز کرد، عبارتند از؛ تحریمهای گوناگون سیاسی-اقتصادی و همچنین ترور شخصیتهای مذهبی، سیاسی و حتی مردم عادی. دشمن به واسطهی منافقین، بیش از هفده هزار نفر از مردم ما را به شهادت رساند.
از دیگر حربههای دشمن، انجام کودتاهای مختلف بود که مهمترین آن؛ کودتای پادگان شهید نوژه است. بعد از آن نیز به مسلح کردن گروههای ضد انقلاب و فرستادن آنها به اقصی نقاط کشور، با هدف تجزیه طلبی بود.
خاطرم هست در گردان یکِ سپاه بودیم که تعدادی از بچههای ما در شمال کشور با چریکهای فدایی، مارکسیستها، کمونیستها و جبهه پیکاریها درگیر بودند، عدهای از بچهها در خوزستان و عدهای در آذربایجان با حرکتهای جدایی طلبانه درگیر بودند، عدهای در کردستان با کومله دموکرات و سلطنت طلبهایی که به کردستان رفته بودند میجنگیدند و در تهران هم با مناقفین و بنی صدر (که با وجود آن که رئیس جمهور این نظام بود اما با تفکرات منافقگونهاش، کشور را به هم ریخته بود) درگیری داشتند.
وضعیت بسیار عجیبی بود… جای جای کشور در حال تهدید شدن از سوی دشمن بود، اما همه این فتنهها توسط حضرت امام(ره) مدیریت شد و تلاش دشمن به نتیجه نرسید.
دشمن وقتی از این تلاشها نتیجه نگرفت، جنگ را به ما تحمیل کرد و با دوازده لشکر، از مرزهای مختلف، وارد سرزمین ما شد و نقاطی را به تصرف خود درآورد. دشمن با تصور آنکه شیرازه ارتش ما از هم پاشیده و سپاه هم تازه تشکیل شده و کارایی ندارد، دست به حمله زد. لذا حضرت امام(ره) دستور دادند که رزمندگان اسلام درهر جایی که هستند، خودشان را به جبههها برسانند و دشمن را زمین گیر کنند.
با فرمان امام، رزمندگان به سمت جبههها روانه شدند. حضرت امام سه استراتژی برای رزمندگان ما تعیین کرد:
- اولین استراتژی حضرت امام: زمین گیر کردن دشمنان بود.
- دومین استراتژی حضرت امام: بیرون راندن دشمن از سرزمینهای اسلامی بود.
- و سومین استراتژی: تنبیه متجاوز بود.
در اولین استراتژی یعنی زمین گیر کردن دشمن، با فرمان حضرت امام بسیج شکل گرفت و بسیجیان به سمت جبهههای غرب و جنوب روانه شدند. من خاطرم هست وقتی که این برادران بسیج به سمت جبههها روانه شدند حال و هوای دیگری در جبههها حاکم شد، چون بسیج صرفا یک نیروی نظامی و مردمی نبود، یک تفکر بود؛ تفکری نشأت گرفته از اسلام، قرآن، ولایت فقیه و ائمه معصومین علیهم السلام و وقتی این تفکر در جبههها حاکم شد، جبهههای ما رونق گرفت. به یاد دارم که گردانهای سپاه، به واسطهی همین برادران بسیج شکل گرفت و با شکل گیری این گردانها، سپاه و ارتش هم از حالت پدافندی بیرون آمدند و همین امر؛ دومین استراتژی حضرت امام را که بیرون راندن دشمن از سرزمینهای اسلامی بود شکل داد.
با حضور بسیجیان در جبههها، اخوت و برادری هم حاکم شد. دیگر در جبههها کسی به دنبال قدرت طلبی نبود، همه به دنبال ایثارگری بودند. در جبههها خبری از اسراف نبود، خبری از تزویر نبود، خودنمایی معنی نداشت، هرچه بود، خدایی بود و با همین مدیریت، رزمندگان اسلام موفق شدند که عملیاتهای پی در پی را انجام بدهند و ضربات سنگینی بر پیکرهی دشمن وارد کنند.
این نقش بسیج بود در مقابل دشمن؛ دشمنی که تصورش این بود قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره را پاره میکند و بر اروندرود یا شط العرب مسلط میشود و در عرض چند روز، خوزستان را به تصرف درمیآورد و یک هفتهای به تهران میرسد…
با پیدایش بسیج، همۀ این آمال و آرزوهای دشمن، به چالش کشیده شد. بسیجیان؛ مردانه در مقابل دشمن ایستادند و جنگیدند و از سرزمین و نوامیسمان، پاسداری کردند.
جا دارد خاطرهای را در رابطه با اهمیت جایگاه بسیج خدمت شما بگویم:
یادم میآید در سالهای اوایل جنگ، وقتی که فرماندهان خدمت مرحوم حضرت آیت الله قاضی امام جمعه دزفول (که خود، یک بسیجی به تمام معنا بود) رسیدند، به ایشان گفتند: “حاج آقا قرار است بچههای بسیج، مراسمی را در دزفول داشته باشند و راهپیمایی کنند. شما برای این بچهها سخنرانی داشته باشید.”
یادم نمیرود که حضرت آیت الله قاضی با آن کهولت سن، بعد از عمری عبادت و شب زنده داری و عرفان، فرمودند: “من کوچکتر از آنم که برای بچه های بسیج سخنرانی داشته باشم. من فردا پشت سر این بچهها حرکت میکنم تا خاکی که از زیر پوتین این رزمندگان بسیجی بلند میشود بر عمامهام بنشیند، شاید که این خاک شفیع من باشد…“
ببینید این است جایگاه واقعی بسیج. بسیج بود که جبههها را فعال کرد و باعث شد تا امروز، با عزت در مقابل همه مستکبران بایستیم. اگر امروز رهبر ما در مقابل همه مستکبرین عالم میایستد و ارکان و پایههای قدرت آنها را به چالش میکشد، به پشتوانه و واسطهی همان خونهای شهدای بسیجی ماست.
امروز هم اگر هنوز تفکر بسیج در میان دولتمردان ما حاکم بود، وضعیت بهتری داشتیم، اما متأسفانه هستند کسانی که اصلا بسیج را نمیشناسند و با تفکر جهادی و ایثارگری بسیج، فاصله دارند که امیدوارم خداوند به آنها بصیرت عنایت کند.
آیا میتوانیم بگوییم که رزمندگان بسیجی ما در افزایش اعتماد به نفس و تقویت اخلاص بین رزمندگان در دوران دفاع مقدس نقش محوری داشتند؟
بله همین طور است. وقتی که بسیجیها آمدند و مجموعه رفتارهایی در جبههها حاکم شد که درنتیجۀ آن، فرهنگ دفاع مقدس شکل گرفت. در واقع فرهنگ دفاع مقدس؛ یعنی ایثارگری، مردانگی و پیاده کردن احکام اسلام.
شما ببینید در عملیات فتح المبین؛ وقتی که یک گردان از دشمن در منطقۀ برغازه به محاصرهی نیروهای ما درآمدند و اسیر شدند، خبرنگاران برای تهیه گزارش هجوم آوردند اما آقای فتح الله جعفری که آن موقع فرمانده زرهی سپاه پاسداران بودند، این اجازه را به آنها ندادند و دستور دادند سریع اسرا به کمپ برده شوند. ایشان درمقابل اعتراض خبرنگارها که سوژه خوبی را از دست داده بودند، فرمودند: “اگر شما گزارش اسارت این عراقیها را میدادید، صدام خانوادههای اینها را در عراق به آتش میکشید.”
و این؛ یعنی تفکر بسیج! یعنی بسیجی در جنگ، حتی به فکر خانوادههای دشمن هم بود! دشمنی که مرتب شهرهای ما را زیر آتش هواپیماها و موشکهایش داشت و زن و بچهی همین رزمندهها را به شهادت میرساند! بسیج، دنبال انتقام نبود… بسیج، دنبال کشتن نبود… ما به دنبال دفاع از سرزمینهای اسلامی خودمان بودیم و این مردانگی نشأت گرفته از اصل اسلام است.
نمونۀ دیگرش؛ شهید یاسینی است. خلبانی که رفته بود پل بغداد را بزند، اما وقتی میبیند یک نفر با الاغ دارد از روی پل، عبور میکند، منصرف میشود و این کار را نمیکند. با خود میگوید: “من با نظامیان دشمن سر جنگ دارم، نه با این بنده خدا.” او پل را نمیزند و خودش را به خطر میاندازد.
تفکر بسیجی؛ فقط در خود بسیج و حتی در سپاه و ارتش نبود. هر کسی که این تفکر را داشت، بسیجی بود. فلذا این باعث شد که موفقیتها در جنگ و انقلاب به دست بیاید و امروز ما جزو یکی از ابرقدرتها باشیم.
مرحوم سید احمدآقا می گفتند: “امام(ره) داشتند با رادیو، اخبار را گوش میکردند که به شوروی و آمریکا رسید. به امام گفتم که دو ابرقدرت دنیا دارند با همدیگر مبارزه آنچنانی میکنند… امام وسط حرف من آمد و گفت: سه قدرت و این قدرت سوم اسلام است.”
و دنیا این را به واسطه همین تفکر بسیج و ایثار و مجاهدت، پذیرفته است. بحمدالله ما اکنون به لحاظ نظامی نیز به جایی رسیدهایم که در دنیا بازدارنده هستیم و هیچ قدرتی جرأت تعرض به این نظام را ندارد.
بسیجی وقتی احساس کند که اسلام به او نیاز دارد، حتی به کشورهای دیگر میرود؛ به سوریه، یمن، عراق، افغانستان، لبنان، فلسطین و…
لطفا برای تبیین بهتر روحیۀ ایثارگری بسیجیها، در حین جنگ و خط مقدم و خطرپذیری در مواقع لازم، صحبت بفرمایید؟
درواقع بسیج به همین خصلت، زبانزد شده بود. بچههای بسیج، همه جا داوطلب بودند. آنها حتی به خاطر حضور در جبهه، در شناسنامه خود دست میبردند چرا که برای دفاع از کشورشان احساس تکلیف میکردند. از بچۀ ۱۳ یا ۱۴ سالهای که به سمت جبهه میرفت، سوال میشد که “تو برای چه آمدهای؟!” جواب میداد: “احساس تکلیف کردهام!”
نمونهاش شهید مرحمت بالازاده است که خود رهبر معظم انقلاب (که آن زمان رئیس جمهور بودند) تعریف میکنند که: “این نوجوان، خودش را به سختی و در حالی که نفس نفس میزد به من رساند. وقتی از او پرسیدم چه میخواهی؟ گفت: به روضه خوانها بگویید دیگر روضه حضرت قاسم نخوانند! من تعجب کردم و علت را پرسیدم. جواب داد:
آقا حضرت قاسم چند سالش بود که به جبهه رفت؟
گفتم: ۱۳ سال
گفت: پس چرا اجازه نمیدهید ۱۳ سالهها به جبهه بروند و از دین دفاع کنند؟ از ولایت دفاع کنند؟ از آقا اباعبدالله دفاع کنند؟ آقا ما میخواهیم به جبهه برویم…
من در نامهای به فرمانده سپاه اردبیل نوشتم که مرحمت بالا زاده از دوستان ماست. اجازه بدهید به جبهه برود.”
بچههای بسیجی این طور بودند. وقتی هم که وارد جبهه میشدند ذرهای ترس در وجود آنها نبود.
ببینید ترس؛ مقولهای فطری است که در وجود همه هست، ولی چیزی که باعث غلبه بر این ترس میشد، ایمان بسیجیان بود. ایمان و اراده قوی آنها باعث میشد بتوانند شبهای عملیات در مقابله دشمن بایستند.
لطفا خاطرهای از شهدای بسیجی لشکر۱۰ سیدالشهدا علیه السلام تعریف کنید؟
یادم هست یکی از این عزیزان به نام مجید رضازاده ملا، وقتی که در عملیات خیبر، بارندگی شدیدی شده بود، کنار جاده مورد اصابت ترکش قرار گرفت و روی زمین افتاد. هوا خیلی سرد بود و او به شدت مجروح شده بود به طوری که شکمش پاره و محتویات آن بیرون ریخته بود، اما او با این وضعیت، روحیهاش را از دست نداد و برای آن که بقیه هم روحیهشان را نبازند، خودش دل و رودهاش را تمیز میکرد و از آن، گِل میزدود و داخل شکمش میگذاشت تا امدادگر برسد!…
چنین روحیهای از کجا نشأت میگیرد؟!…
او بعد از آن هم چندین بار دیگر دچار مجروحیت شد و هر بار تا سر حد شهادت رفت، اما باز خودش را به جبهه رساند.
به حاج حسین خرازی گفتند: «زمانی که ملائکه آسمان، تو را بالا بردند و جایگاه شهادت را به تو نشان دادند چه شد که بهانه آوردی و گفتی که “امام تنهاست مرا برگردانید” و تو را برگرداندند؟»
جواب این سوال را آقای سرلشکر رحیم صفوی به زیبایی میگفت: “حسین؛ آدم رندی بود و امام را بهانه قرار داد تا برگردد به دنیا و دوباره لذت لحظه شهادت را بچشد.”
آری! بسیجیان، اینگونه بودند. آنها در ولایت ذوب شده بودند و لذت دوستی و مفارقت اهل بیت(ع) باعث شده بود که بارها آسیب ببینند اما دوباره تن به خطر بزنند.
چیزی که میتواند کشور ما را از وضعیت فعلی نجات دهد هم، حاکمیت دوباره تفکر بسیج در جامعه و دولتمردان است. مسئولین ما باید پا جای پای شهدا بگذارند و با پیاده کردن تفکر بسیجی در خود بیش از این از شهدا و ولایت فاصله نگیرند.
ان شالله که همگی با یاری جستن از خدا، توفیق حرکت در مسیر ولایت را پیدا کنیم.
مصاحبه اختصاصی وب سایت
لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام
۳ Comments
۳ آذر ۱۳۹۹ at ۷:۵۴ ب٫ظ
محمودزاده
بسیار جامع و کامل. زنده باشی سردار
۳ آذر ۱۳۹۹ at ۶:۵۲ ب٫ظ
شراره
واقعا باورنکردنیه… اون بسیجی که خودش دل و روده شو جمع میکرده 🙁
ینی بازم هستن از این آدماااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۳ آذر ۱۳۹۹ at ۶:۵۱ ب٫ظ
طاهر ولایتی
خدا شما رو برای این مملکت حفظ کنه