شهید نعمت الله حیدری مقدم

شهید نعمت الله حیدری مقدم

نام پدر: موسی

تاریخ تولد: ۱۰ شهریور ۱۳۴۵

محل تولد: تهران

سن: ۲۰ سال

تاریخ شهادت: ۱۷ تیر ۱۳۶۵

محل شهادت: مهران – قلاویزان

عملیات: مرحله دوم کربلای ۱

 گردان: حضرت علی اکبر(ع)

مزار: کرج – امامزاده محمد

آرشیو گردان حضرت علی اکبر(ع)

زندگینامه شهید نعمت الله حیدری مقدم

شهید نعمت الله حیدری مقدم در روز دهم شهریور ۱۳۴۵ مصادف با عاشورای حسینی در شهر تهران دیده به جهان گشود.

از آنجا که خداوند چندین فرزند به این خانواده عطا کرده بود ولی پس از چندی دار دنیا را وداع گفته بودند، خانواده وی نذر کردند که اگر این فرزند برای آنها بماند، مدت هفت سال در عزاداری اباعبدالله الحسن طبق رسوم قمه بزند.

چهار سال بیشتر نداشت که پدر و مادرش از هم جدا شدند و سرنوشت فرزندان مهریه مادرش شد. بعد از آن، مادرش برای تهیه غذا و امرار معاش فرزندانش شرافتمندانه کار کرد و خرج بچه هایش را تامین نمود.

نعمت الله تا کلاس سوم ابتدائی بیشتر نتوانست درس بخواند و ترک تحصیل نمود و در تامین خانواده مادرش را یاری کند.

در روزهای انقلاب، او با همان جثه کوچکش، در تظاهرات و راهپیمائیها شرکت فعالی داشت. پس از آن نیز به عضویت بسیج درآمد و با شروع جنگ تحمیلی، موقعیت خاص خانواده اش مانع حضور وی در جبهه نشد. او نه یک بار و چند بار، بلکه بیش از ۵سال درجبهه حضور داشت و در عملیاتهای فتح المبین، بیت المقدس، والفجرها، خیبر و بدر، والفجر ۸ وکربلای ۱ شرکت نمود.

او سرانجام در هفدهمین روز تابستان ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۱، همزمان با اذان ظهر به شهادت رسید. پیکر پاکش در امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شد.

آرشیو گردان حضرت علی اکبر(ع)

 

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search