راست قامتان…

درباره شهید حمیدرضا دهقانی عقیل آبادی

به روایتِ همرزم شهید

به خط مقدم که می‌رفتیم، حمیدرضا دهقانی در طول مسیر، نوحه «هر لحظه می‌رسد بوی کربلا» را می‌خواند و بچه‌ها سینه می‌زدند.»

با سوز صدا و نوای دلنشینش، حال و هوای خاصی به بچه ها داده بود…

گویی حقیقتا بوی کربلا را استشمام می کرد… شور و شوق عجیبش را هرکسی می دید، می فهمید که به استقبال شهادت می رود… غسل شهادت کرده و عطرآگین…

***

در عملیات، زیر آتش سنگین دشمن، حمیدرضا پشت تیربار بود که پایش تیر خورد. یکی از همرزمان چفیه او را از گردنش باز کرد و به پایش بست و گفت: “بنشین همینجا”، ولی او دوباره به پشت تیربار بازگشت…

به او گفتند: “مگر تو مجروح نیستی؟!… بنشین یک گوشه”

گفت: “مگر امام حسین(ع) نشسته جنگید که ما نشسته بجنگیم؟…”

جمله اش که تمام شد، ایستاد و همانگونه که خواسته بود و گفته بود، راست قامت به شهادت رسید…

* شهید حمیدرضا دهقانی عقیل آبادی در عملیات کربلای ۸ به شهادت رسید. 

تولیدی

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search