عَبدی اَطِعنی فَاَطَعتُک

درباره شهیدان مصطفی عبدی و رضا عبدی

به روایتِ عباس عبدی (برادر شهید رضا عبدی)

رضا و مصطفی پسرعمو بودند؛ اما نزدیک‌تر از دو برادر.

آن دو با هم بزرگ شدند و با هم به جبهه رفتند.

همیشه همه کارشان با هم بود.

در جبهه هم هر وقت این یکی تیر می‌خورد، بلافاصله آن یکی هم تیر می‌خورد.

عجیب بود رابطه شان.

روزی که خبر شهادت مصطفی را دادند و رفتیم سردخانه تا پیکرش را تحویل بگیریم، گفتم: باید دنبال جنازۀ رضا هم بگردیم! یقین دارم او هم شهید شده.

چند روز بعد، خبر دادند رضا هم به فاصلۀ یک ساعت از مصطفی به شهادت رسیده است!

آن دو آرزوی شهادت داشتند.

خدا هم بهشان گفت: “عبدی! اَطِعنی، فَاَطَعتُک…”

آنها به راستی بنده های مطیع خدا بودند. خدا هم خواسته شان را اجابت کرد.

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search