گذرنامه‌ی بهشت

درباره شهید حسینعلی کلهر به روایتِ همسر شهید

یکبار به سفر حج رفته بود و این بار قول داده بود با هم برویم.

همۀ کارهایمان را کرده بودیم. فقط مانده بود گذرنامۀ حاج حسینعلی.

مهیای سفر حج بودیم که زمزمۀ عملیات شد…

خبر را که شنید، مسیرش را کج کرد به طرف جبهه.

از وقتی حاج یدالله (پسرعمویش) شهید شده بود، بیقرار رفتن شده بود و انگار دیگر تاب ماندن نداشت.

جبهه که رفت، نامه نوشت: اگر تا موعد سفر، برنگشتم، تو خودت برو و در صحرای سوزان عرفات، به یادم باش…

انگار می دانست که برنمی گردد.

او به جای رفتن به خانۀ خدا، رفت به ملاقات خود خدا.

گذرنامه اش هم یک هفته بعد از شهادتش رسید، وقتی که او دیگر گذرنامۀ بهشت را گرفته بود…

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search