درباره شهید حسینعلی کلهر به روایتِ همسر شهید
یکبار به سفر حج رفته بود و این بار قول داده بود با هم برویم.
همۀ کارهایمان را کرده بودیم. فقط مانده بود گذرنامۀ حاج حسینعلی.
مهیای سفر حج بودیم که زمزمۀ عملیات شد…
خبر را که شنید، مسیرش را کج کرد به طرف جبهه.
از وقتی حاج یدالله (پسرعمویش) شهید شده بود، بیقرار رفتن شده بود و انگار دیگر تاب ماندن نداشت.
جبهه که رفت، نامه نوشت: اگر تا موعد سفر، برنگشتم، تو خودت برو و در صحرای سوزان عرفات، به یادم باش…
انگار می دانست که برنمی گردد.
او به جای رفتن به خانۀ خدا، رفت به ملاقات خود خدا.
گذرنامه اش هم یک هفته بعد از شهادتش رسید، وقتی که او دیگر گذرنامۀ بهشت را گرفته بود…