دلنوشته شیخ محسن!

«شیخ محسن» یک طلبه رزمنده است که همراه صدها رزمنده دیگر برای دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(س) و مبارزه با گروهک‌هایی تکفیری به سوریه رفته است. او متنی کوتاه در وصف مادران شهدا را تقدیم به مادر شهید «حسن قاسمی دانا» کرده است.

هنوز مشخص نیست که شیخ محسن که امضایش پایین این نوشته‌ است و از سوریه تصویر این نامه را برای مادر شهید ارسال کرده است، در ایران درس خوانده، یا در حوزه‌های علمیه سوریه یا عراق. معلوم نیست که شیخ محسن ایرانی است یا افغانستانی، درست مانند صدها رزمنده دیگر که در سوریه و عراق با ملیت‌های متفاوت دوشادوش یکدیگر با دشمن می‌جنگیدند، برای شیخ محسن هم مرز جغرافیایی روی کاغذ و ملیت دیگر اعتباری نداشته و همگی زیر علامت و بیرق مقاومت اسلامی سلاح در دست گرفتند.

«شیخ محسن» در روزهای آسمانی زندگی خود قرار داشته. حالی خوش و روحیه ای لطیف داشته. این را از نوشته‌هایش می‌توان دریافت. او متنی کوتاه برای مادر شهید «حسن قاسمی دانا» نوشته و به وصف جایگاه مادران شهدا نشسته است.

نوشته او را در ادامه می‌خوانید:

هیچکس نخواهد توانست حقیقت آنچه دیگری چشیده است را درک کند. شاید کمی خودش را فقط به آن حس نزدیک کند و در میان گنجینه‌های عواطف و احساسات آنچه افق دستیابی‌اش دور دست‌‌تر می‌نماید، احوال آن مادر شهیدی است که حاصل عمر خود را…

کسی چه می‌داند که نجواهایش با خدا چه سمت و سویی دارد و چگونه از خدا اطمینان قلب را طلب می‌کند؟ کسی چه می‌داند؟ وقتی می‌بینی در گپ و گفت‌های خانگی و در میان نشاط و شادمانی اهل خانه، لبان ذاکر مادر که به لخند باز شده بود آهسته آهسته جمع می‌شود و با کمی لرزش همراه می‌شود و تلاش می‌کند سرّ ِ درون خود را مخفی کند که ناگهان یک قطره، کار یک موج سهمگین را می‌کند و همه را با خود به سوی خاطرات شهید خانواده می‌کشاند.

خاطرات شهید با خاطرات بقیه جان‌باختگان اصلا قابل مقایسه نیست؛ یاد شهید به خانواده‌اش امید می‌بخشد، زیرا در سراسر زندگی شهید می‌توان انواری که بر طریق وصال پروردگار تابیده است را با چشمان دل نگریست و چگونه کسی که در طریق وصال گام نهد و مقصد را در شهادت بیابد جای غصه خوردن و زاری را برای بازماندگان باقی می‌گذارد؟ و اصلا چرا باید غصه‌ای در پی داشته باشد وقتی نزد خالق عالم روزی می‌خورد؟

خوشا به حال قلمی که در این طریق بر سفیدی کاغذ برقصد و ضرب آهنگ نوشتن را اینگونه بنوازد که «خداوند انسان را آفرید و زیبا هم آفرید و به او راه نزدیک شدن را آموخت».

وجودش در حافظه لایتناهی تمام تصویر را ضبط می‌کرد تا آنکه شهید شد و خدا خودش خریدارش شد. ای کاش ما را بر آن گنجینه تصاویر راهی بود. اما چه باک در روز محشر به تماشا خواهیم نشست و حسرت چون منی صد چندان خواهد شد وقتی از آن تصاویر پرده‌برداری شود و لذت و افتخارش می‌ماند برای مادرش…

بازنشر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search