شهید ابوالفضل عمویی
نام پدر: قربانعلی
نام مادر: کشور
تاریخ تولد: ۱۳۴۷
محل تولد: تهران/ساوجبلاغ ـ روستای کولجسار طالقان
سن: ۱۹ سال
وضعیت تاهل: مجرد
تاریخ شهادت: ۱۷/تیر/۱۳۶۶
محل شهادت: سردشت
گردان: حضرت زینب (س)
مزار: تهران – بهشت زهرا(س) – قطعه ۲۹ ردیف ۱۴۳ شماره ۱۵
بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)
زندگینامه شهید ابوالفضل عمویی
شهید ابوالفضل عمویی در روز بیست و سوم تیر ۱۳۴۷، در روستای کولج ساوجبلاغ شهر طالقان چشم به جهان گشود. پدرش قربانعلی، کارمند بود و مادرش کشور نام داشت.
ابوالفضل دانش آموز چهارم متوسطه در رشته ریاضی بود که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.
وی در تیرماه ۱۳۶۶، در سردشت به فیض شهادت رسید و پیکر پاکش در قطعه ۲۹ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
برادر ایشان؛ سردار محمدطاهر عمویی است.
بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)
فرازهایی از وصیتنامه شهید ابوالفضل عموئی
به نام آن منانی که جان هستی را در کف دارد و شور عشق به حبیب و خلیل در سر. تن ظالمان و مستکبرین در زیر پا دارد و وراثت زمین به مستضعفین در اراده او که با یک کن بیافریند و با یک لاتکن نابود میسازد. فرعونها بهزیر آبها فرو برد و نمرودها از نیش یک پشه عاجز ساخت و شدادها به آرزوی یکدم آسودگی فراهم آورده دنیا به گور برده و ابرههها با جثه بلند فیلهایشان از ضربه یک سجیل ناتوان کرد، همو که ذوالفقارها در کف بوترابها و عباسها و مهدیها سپرد، تا فرق عبدودها به دو نیم کنند، تا با قطع دستهای خود خون به صفحه تاریخ بسپارند و سفیانها و دجالها را به اعماق زمین غرفه سازند.
صلوات بر فخر عالم امکان و نور و خورشید مکان، صاحب و ولی زمان، مقصد خلقت و ایجاد، سر در مقابل حق سجاد، تن در مقابل دشمن پولاد، پیغمبر و حقا خاتم، برترین خلق عالم، یادش درد و ماتم، و هم صلوات بر اهل بیت او، بر مهمی که به قربانی وی خوابیده و بیت او، گلی که پژمرده شد میان در و دیوار یعنی بنت او، بر بدن مطهر دوخته شده به تابوت مجتبی، بر انگشت و سر بریده شده از قفا بر تمامی آل محمد، از على تا مهدی، از مرتضی تا منتجی، از صفر تا منتظر.
درود بر نائبان ولی عصر (عج) بالاخص ناجی عصر، دشمن خدای را خصم، ذاکر خدای در هر صبح و هر بزم، هر چه از گرمای کویر آمده، لبیک صفای بهشت آورده، پیری که به صبوری و دلیری به هیبت و قدرت، به زبان و توان، به استواری در بیان، به محبوبی پیر و جوان، به بلندی همت، به عزت، به جدش شبیه بوده، و نیز درود بر باران خمینی، بلندی روح باران حسینی، به زندگی تیغ مالک در جنگ صفین به ایمان سلمان، سر براه اسلام کرد قربان، تنها برای خدا و قرآن بگذشته اندر از تن و مال و جان.
در سفر هجر یکی از رفقا وصل به صلحا، محو در احدا، هم رفقا، هم صلحا هم احدا، بهتر دیدهاند این نجوا بپردازیم به وصیت درد و دو نوا، این حقیر قطرهای مقابل دریا، بی عمل، پرامل، پیراهن سفید، پرونده سیاه، به امید شفاعت مصطفی، قلم به صفح سائیدن پیشه کرده، مشت بر سر دشمن تیشه کرده، اهل در عمل دوستان ریشه کرده.
اقرار میکنم به وحدت خالق، و عبادت میکنم به یگانه ای که تنها اوست لایق و دعا میکنم به عطای سوزش عاشق و تحفه زبان صادق و قامت سهی در عمل به وظایفم چون نخل باسق.
شهادت میدهم که خدائی جز ا… نیست، که زنده است و پاینده، و نگهبان و نگهدارنده عشق به اوست زیبنده و غم به اوست سوزنده، پرودگار گذشته و آینده، پرورده اش به قدرت زیبایی، او نیست کوبنده، کید دشمنان را اوست کوبنده رحمت دوستان را افزاینده و بندگان را انوازنده، ای یکتای بیمانند، ای بی پدر و بی فرزند ای مهری که هزاران مه گرفته ای به کند، مره به خود مگذار، و به عشق خویش دربند، حالا که به عروج گاه مهتابان مولدم میباشد و اکنون که سرم به خاک. خاک و خون میساید و تنم روح ز خود همی رها میسازد به قدر قدرتی خود خوار و زبونم مپسند. در آخرین وداع خود با آسمان آن هنگام که بر سرم میشود و در لحد تنگی قبر فشار بر تنم و روحم وارد میسازد، پس از رحمت خدا و شفاعت ائمه هدی، امیدم به تو برادر مؤمنم که شهادت دهی که خدای را به یگانگی میپرستیدم، دیگر مسلم به پیغمبری احد و نبوت محمد، اوست آخرین رسول احد و به نیکی نظیرش نیست از ازل تا ابد، همه رسولان راست سر آمد قلب هستی به عشق او تپد و دشمن به صلوات او و آلش رهد از او میخواهم که واسطه فیض باشد که پرده درد، و رهائی یابم از قفس جسد و خدای مرا توفیق شهادت دهد.
باور دارم که پیامبری را از پایان است، و معتقدم که تنها او سزاوار آنست او رنجبرترین مردان است. لیک چون شهر غران است، او که ستاره افتخار مؤمن است، بیش از هر کس آزرده از نیش زبان و عمل مسلمان است، تاریخ در اول و پایان با دو تیتر در زندگی او شرمنده شد، یکی فوت پدر، دیگر نامه ای که هرگز نوشته نشد، یک حقیقت که رنگ از شنیدنش پریده شد و پشت قلم گاه از نوشتنش خمیده شد.
ای حبیب آن رحیم، ای سختی دیده، ای یتیم، ای نور چشم خلیل و کلیم، ای احسن خلق و پیامبر خطیب، ای به همراه خودت جنت و نار را گشته قسیم ای شافع کل مسلم و کل سلیم، اکنون که از دل و جان به محبوب تو شده ام تسلیم و امید به شفاعت تو دارم و گذشت آن حلیم، با وجود این همه اثیم عظیم و در هر گناه کبیر و صغیر کشته ام سهیم، پناه به شفاعت تو دارم و عفو آن علیم، در آن زمان که دستم به جایی نمیرسد و برای قطع امید سنگ بر سرم میگذارند، یا در آن دم که مرا تکان میدهند و شهادتین بر من میخوانند، ائمه به من میشناسانند، چشم بعد از کرم خدا و وساطت رسول به شهادت تو برادر مومن است که بدرستی من به نبوت خاتم برای آن بخشندهتر از حاتم، معتقد بودم.
برای آنها فرق نمیکند که برای دشمن اسلام کار کنند یا برای اسلام، هر طرف که باد وزد، همین خود بزرگبینها همین ها که خود را وزنه ای تصور میکنند، میروند و از آنجا که اسلام مرامی نیست که به آنها که رشوه دهد یکی میشوند و برای تنگ نظرها هم… رشوه دهد با عنوانهایی دیگر، ما به قدر خویش برای آنها دل سوزاندهایم زیرا چیزی نیست که از اسلام آنها ندانند، آنها حتی میدانند راه نجات یاد خداست این همه که گفتیم تکرار مکررات بود، این قصور و کوتاهی است که خود آنها در حق خود میکنند و عاقبت بد خویش را به خوشبختی ظاهری خریدند، و تنها سخنی که با آنها باقی میماند، که هر چه گفته شود باز کم است، قبلا نیز گفتیم پر ما نیز در آن است، صحبتی با بی اصطلاح خودمانی هاست که: این دانستنیها به فهمیدن، درک کردن در رگ و پی و جان دادن، تبدیل شود، همان طور که آن روحانی در کتاب خاطرات خود نوشت تنها راه نجات ایجاد یاد خداست، هر کسی از دوستان و نه آشنایان، هر جایی هست اولا سعی کند پر خویش را از نیزه های مسموم شیاطین بیرون کشد، نه مانند ما باشد.
ثانیا از یاد خدا بگوید، از عقوبت آتش، از نعمت بهشت، هدف را تشریح کند بداند اگر صحیح و گیرا حرف بزنند و خود را نیز پاک گردانند فطرت بشر به حق گرایش دارد. و اما آن از دماغ فیل افتادهها. نسیان است که این ها آیات متعدد قرآن و احادیث ائمه و خط مسیر سیاسی ائمه بالاخص حضرت امیر و سید الشهداء را فراموش میکنند و تنها به چند حدیث (هر چند که در درستی آن و پاکی آن از شر دروغ بستن به ائمه خدا شکی نیست که فقط آنها بدرستی آن را تفسیر و توضیح میدهند و فقط آنها شایسته توضیح دادن هستند) انگشت میگذارند و نه به صراحت بلکه در حقیقت با وجود توضیح آن در مورد این حدیث و قرآن را و هزاران هزار حدیث دیگر را و راه ۱۴معصوم را اشتباه کنند و محکوم میکنند نهضت را تداوم انقلاب را و گسترش این پیام را اینان در حقیقت با اسلام مخالفت میکنند زیرا اگر این نهضت نبود به درستی که عظمت اسلام در این مملکت با برنامه ای که دشمنان ریخته بودند به پستی میگرایاند اینان میگویند انتظار یعنی از فجر تا عصر و از عصر تا فجر به انتظار فرج نشستن و از فساد اجتماع نکاهیدند بلکه در حقیقت در آن حل شدن و بر آن افزودن اینان میگویند در غیاب حضرت ولی عصر اسلام معنی ندارد مسلمانی را معنایی نیست و نه که به صراحت بگویند بلکه معنی و نتیجه گفته هایشان همین است وقتی کسی میگوید امر به معروف و نهی از منکر فقط به زبان کافی است این رویه حضرت امیر که ایشان نگذاشتند تا پایان عمرشان ذرهای از اسلام کنار گذاشته شود و حتی در مواردی دزدهای مورد بخشش خلفا را میگرفتند و حد میزدند این را و امثال این را چطور توجیه میکنند میگویند باید رویه دیگر ائمه را در پیش گرفت آیا اینها نمی دانند تک تک امامان اگر عده ای را مییافتند و بلکه بیشتر از اینها بوده و اقدامات دیگر نیز میکرده اند.
نیز مانند حضرت امیر تعهد داشتند برای این مورد در برابر خدا و حال آنکه، میتوانیم حال که ما قدرت داریم و قادریم چرا به گفتن اکتفا کنیم و حکومت تشکیل ندهیم و آیا اگر تشکیل ندهیم مسئولیت شرعی ندارد در حالی که شارمع خلاف این نظر ایشان رأی میدهد. و اینها مخالف صدور انقلابند یا اینها شک دارند در جنگ تا پیروزی تا رفع فتنه و میگویند در صدور انقلاب به صدور آن بخیر داده تا جنگ باید پیشرفت چه دلیل و برهانی بر حرف خود دارند آن هنگام که خلفا به ایران و سایر ممالک کفر میجنگند و پیشروی میکردند اگر این راه اشتباه بود یا درست بود از لحاظ شرعی سکوت حضرت اجتهاد و حتی پذیرفتن فرماندهی یک سپاه از طرف امام حسن… گر چه حالا مسئله دفاع است نه جهاد این انقلاب اسلامی است و در اسلامی بودنش هیچگونه تردیدی نیست و آنها که به صورتی سعی میکنند این انقلاب را غیر اسلامی جلوه دهند آب به هاون میکوبند.
تا وقتی این انقلاب مرام اسلامی خود را تغییر نداده و در اجرای اسلام شکی بخود راه نداده و با قاطعیت و درایت مؤمنین اداره میشود و اجرا میشود شکستی ندارد و شکست این انقلاب این نیست که مردم و امت این انقلاب را نابود سازند شکست نظامی و نه تنها وجود ندارد بلکه اگر وجود داشته باشد شکست نیست شکست وقتی است که این امت از صحنه خارج شود و تنها موقعی این امت از صحنه خارج میشود که نسیان جای ذکر و یاد خدا را بگیرد و خدا فراموش شود که با عمل به آنچه گفته شد این راه نیز انشاءالله مسدود باقی خواهد ماند و آن وقت است که غرب و شرق باید تسلیم اسلام شوند و به حکومت جهانی اسلام گردن گذارند که انشاء الله آن که قادر حتمی ایجاد و اجرای این حکومت است ظهور فرماید و خداوند امام ما را تا آن زمان زنده و پایدار و این نهضت را پایبند به اصول و استوار نگه دارد و فرج حضرت قائم را نزدیک فرماید و به ما و دوستان توفیق مسدود نگه داشتن راه ورود شیاطین را عنایت نماید. اما آنچه گفته شد این بود که به درستی که دشمن خمینی خدا را فراموش کرده و بدرستی که دشمن خمینی کافر است. (آیت الله سعیدی)
ای دوست آن وقت که ما بدن گلگون آن از بدن جدا و رسیده به خدا را دیدیم عظمت و بزرگی و کمال در آن محسوس بود و فطرت به درون و سپس فرمان پیروی داد و ما بیخبر از همه جا به خیال خود بسوی این دشت وسیع میرفتیم در اول فکر میکردیم که راه بسیار هموار و دلپذیر است و کوتاه ولی هرگاه از راه کمی دورتر میشدیم و در گناه ها میافتادیم دیگر تصور نجات نبود که ناگهان نیکی آن رحیم و نصیحت ناصح، را از دره ها بیرون میکشید و دوباره به راه میآورد و باز هنگامی که ما را از نیکی حق و وصیت رهبر دور میکرد باز به گودالی میافتادیم و در اثر دعا و خواهش بار دیگر به راه میآمدیم فالهجه در حقیقت آن راه بسیار ناهموار در صعب العبور و طولانی شد و هنوز نیز، و خوب میدانیم که اگر رحمت خالق نبود هرگز به این مهم موفقیت حاصل نمی شد و اگر ارشاد مرشد نبود چگونه این راه هموار میشد ارشاد مرشد مانند آبی و شرابی است که راهیان را سیراب میکند و اگر کسی از آن بهره مند نباشد تشنه کام در صحرایی خشک میافتد و هلاک میشود و مرشد مانند صاقی است که کاسه به دست به هر که از تشنگی بماند شراب هدایت میدهد پس از خدا میخواهیم که رحمت خود بر سر ما بسیار کند و از عصر چنین تقاضا داریم که
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
ای دوست همه این مشکلات چه زیباست مقصد و چه زیباست هدایت که خیل جوانان را به خود میکشاند و این صفا و معنویت و شکوه هدف است (که همان عشق به خداست) که دل هزاران دل را خون کرده گرچه، آن را نمی بینم ولی ساقی چه زیبا از آن توصیف میکند و طره میگشاید:
به بوی نافه ای کافر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاده در دلها
ای دست چطور آرزوی عیش کنم و چگونه در آسایش باشم و چگونه دعوت رسول خدا را لبیک نگویم در حالی که میدانم معنی اش گذراست و آسایش موقت و دعوت حق چگونه بخواب ناز روم و عزیز پاسدار و نگهبان از کردستان و خوزستان را از یاد ببرم و از نان گرم و غذای مطبوع و هوای مناسب و زمین هموار استفاده کنم که شبانگاه امنیت پشت جبهه را با چشمانی باز و بینا حاصل میکنند و با نان خشک کپک زده و غذای سرد داخل کنسرو و هوایی بسیار گرم یا سرد و زمین ناهموار را تحمل میکنند و محبت پروردگار را نسبت به خود میخرند.
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
ای دوست هر چه ساقی گفت و هر چه صفا گفت و هر چه ولی فقیه و مرجع تقلید گفت انجام بده حتی اگر گفت جان بده اگر گفت از پوست خود خارج شو یا سر از تن خود جدا نما و با آن به بازی بپرداز و حال آنکه به جبهه برو از کشور دفاع کن و … انجام بده ولایت چون حکم میکند بلی او حتى اگر گفت که سجاده پاک خود را با خون خود رنگین کن تو چنین کن زیرا او سالک است و از طریقت راه آگاه او نیک میداند که برای وصال به حق چه باید کرد او از تمام این راه آگاه است.
همی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
ای دوست در چنین شب تاریکی که به قلب دشمن میزنیم و از خطرات میدان ها مین و کانال ها و سیم های راه میگذریم و صبح ظفر به ارمغان میآوریم چه حال و شور و نشاطی ما را گرفته که هیچ کس تا نباشد نمی فهمد که چه حظی دارد و چه با شکوه و عظمت است شهادت شهید آن زمانی که انسان سبکبال و فارغ از تمام پستیهای دنیا با کوله باری از اعمال نیک و خیر و گناهانی که واسطه جهاد و نیک ها به فضایل تبدیل شده و بسیار سنگین است ولی دلی را تعب نمیرساند و به بقای حق میشتابد و کسی میتواند حال ما را درک کند آنان که به نماز و شاید روزه داخل شهرهای امن اکتفا میکنند و بعضی ها حتی ما را متهم میکنند و بطرزی تنبلی و ترس خود را و کار ما را توجیه میکنند و بطریقی آن را درست و این را نادرست مینامند و راستی که:
شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
ای دوست غم مخور که همانا آنانی که امروز بصورتی راه و روش شهید را دیوانگی میدانند وارثان هم نمایند که بر ائمه معصومین بخاطر طریق و مقصدشان ایراد میگرفتند و پیامبر را مجنون حرفش را هذیان مینامیدند و کسی که همانطور کار آن بزرگوار را پس از قرنها در طی محافل و مجالس علما صحیح و احسن شناخته شده طریق شهید نیز همیشه بصورت راز نمی ماند گر چه نه رسول حق و نه شهید اعمال و گفته ها و گفته هاشان برای اینها نیست و فقط خالص خداست و نیز اگر ما این راه را بپوییم ملالی نیست آنهایی که از بیگانه بگریزند و آرزوی رسیدن به ارزش و قدر انسانی خود کردند و به خدا پیوستند و حرف دیگران را گوش ندادند و به آرزوی خود پرداختند رازی در دل دارند که اگر تا بحال نهان مانده ولی نهایتا روزی آشکار خواهد شد.
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
پنهان که ماند آخر آن رازی کز و سازند محفل ها
ای دوست اگر میخواهی به وصال حق بشتابی و تو را به عرض حضور دهند و با حق خلوتی نمایی و او و رحمتش بر تو حاضر باشند هرگز غافل مباش و او را از یاد مبر و یاد خدا کن و نسیان را کنار بگذار.
حضور گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
حتى تا تلق من تهوى ودع الدنیا و اهل ها
دوستان انتظار یعنی مهیا شدن برای وجود مقدسی که احسن مخلوقین است یعنی آماده شدن برای نوری که جهانگیر است آن انسان اعظم اگر زمانی ظهور کند منتظر کسی است که برای او از همه چیز خود گذرد و از بزرگ ترین چیزها از بهترین گوسفند نه از پست ترین کشت ها برای او میبایست جان را هدیه کرد نه به مال و ثروت بسنده کرد برای او باید سمرقند و بخارا داد باید تهران خراسان را داد باید تبریز و اصفهان را داد نباید به دادن کوفه و صحرای خشکی بسنده کرد ای منتظرین خود را برای حضور آن عزیز آماده کنید جان را برای رضای خدا در راه اسلام هدیه کنید دل برای همواری ظهورش هدیه کنید و بدانید آنها که جان را برای رضای خدا هدیه کردند و دل همواری را هدیه کردند منتظرین واقعی اند زیرا همان هایند که میگویند:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
بخال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
دوستان سالهاست که شیعیان و نه شیعیان علی و حسین در انتظار حضرت اجرای دین عقب مانده اند و غافلند که تا آنها دین را در نیابند سرور دین وجودش مجال است آری آنها تنبلی و بی دینی و بی ایمانی خود را بنام انتظار توجیه میکنند و این ها را نباید شیعه خواند بلکه معتاد به شیره خواند شیره ای که افیون دین گشته و از دین جز خرافاتی به جای نگذاشته پناه بریم به خدا از اعتیاد به آن و حال آنکه ما میبینیم و میدانیم که آنها هرگز به وصل به حضرت آن ترک شیرازی موفق نشده اند زیرا بخال هندویش حاضر نیستند سمرقند و بخارا را بدهند من و شما برادر شیعه نباید دست روی دست بگذاریم و انتظار بکشیم که حضرت بیایند و همه چیز را درست کنند و ما را نیز بلکه همین ما هستیم که اگر خود را نسازیم ایمان به آن حضرت نیاورده و نمیآوریم و در مقابل ایشان میایستیم نعوذبالله.
بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)
۲ Comments
۱۹ شهریور ۱۴۰۰ at ۵:۰۶ ق٫ظ
ناشناس
سلام
گردان حضرت زینب (س)
۲۳ شهریور ۱۴۰۰ at ۱۱:۲۷ ق٫ظ
Tasna
سلام و وقت بخیر
بابت همکاری شما در تکمیل اطلاعات این شهید بزرگوار سپاس گزاریم.