شهید اکبر پالیزگر

شهید اکبر پالیزگر

نـام پـدر : مصطفی

نام مادر: خاتون

تـاریخ تـولـد : ۲/دی/۱۳۴۸

مـحل تـولـد : البرز ـ ساوجبلاغ ـ شهر جدید هشتگرد

وضـعیت تاهل : مجرد

تـاریخ شـهادت : ۴/مرداد/۱۳۶۷

مـحل شـهادت : شلمچه

گردان: نامشخص

مـزار : کرج – امامزاده محمد

بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)

 

زندگینامه شهید اکبر پالیزگیر

شهید اکبر پالیزگیر فرزند «مصطفی و خاتون» در دومین روز از سومین ماه پاییز ۱۳۴۸، در ساوجبلاغ چشم به جهان گشود.

اکبر تحصیلات خود را از دبستان شهید طالب پالیزگیر آغاز کرد. دوره راهنمایی را در مجتمع آموزشی سوم شعبان و دبیرستان را در مدرسه شهید رجایی و مجتمع آموزشی ایثارگران راهیان کربلا خواند و تا سال چهارم دبیرستان در رشته اقتصاد ادامه تحصیل داد.

او به مطالعه علاقه زیادی داشت در خانه بیشتر اوقات خود را صرف خواندن کتاب می‌کرد. در دوران‌جوانی به ورزش فوتبال علاقه وافری داشت. عضو انجمن اسلامی محل‌تحصیل و از اعضای فعال بسیج پایگاه شهدا بود.

وی در عملیات های کربلای ۴، کربلای ۵، بیت المقدس ۴ و مرصاد در منطقه عملیاتی شلمچه حضور داشت.

آخرین اعزامش در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۳۶۷ بود که به مدت چهار ماه جانانه و بسیجی وار از کشورش دفاع کرد و سرانجام جان داد ولی خاک به دشمن نداد.

او در چهارمین روز از پنجمین ماه سال ۱۳۶۷ و در واپسین روزهای جنگ، در منطقه شلمچه به دیدار یار و به خیل همرزمان شهیدش شتافت و پیکر پاکش در جوار امامزاده محمد کرج به خاک سپرده شده است.

بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)

 

خاطراتی از شهید اکبر پالیزگر

  • پدر شهید:

اکبر با همه بسیار با ادب برخورد می‌کرد، خنده از چهره ایشان کنار نمی‌رفت. بسیار خوشرو بود و هیچ‌گاه صدایشان بلندتر از پدر و مادر نبود. به طور کلی می‌توان گفت که به پدر و مادر احترام بسیار می‌گذاشت و با دوستان و آشنایان نیز خوشرو و دارای متانت خاصی بود.

از دوران کودکی با مسجد خیلی انس داشت مخصوصاً بعد از آمدن به کرج چه در مدرسه و چه در خارج از مدرسه همیشه در نمازخانه و مسجد بود. در انجام واجبات و خواندن نماز آن قدر مقید بود که جای هیچ صحبتی نیست.

  • مادر شهید:

زمانی که در پایه دوم و سوم ابتدایی تحصیل می‌کرد، صبح ها به مسجد روستا می‌رفت و اذان می‌گفت.

از زمان طفولیت با نماز و مسجد پیوندی ناگسستنی داشت.

با من و پدرش، دوست و صمیمی بود. در صحبت، بسیار آرام و متین بود و هرگز صدای خود را بلند نمی‌کرد.

چهره اش همیشه شاد و خندان بود و همۀ فامیل، دوستش داشتند.

بازتولید(جمع آوری اینترنتی و فضای مجازی)

 

نامه های به یادگار مانده از شهید اکبر پالیزگر

با عرض سلام و درود فراوان بر قطب زمان مهدی موعود یگانه عدالت گستر جهان و نایب بر حقش امام امت خمینی کبیر و سلام و درود بر ارواح مطهر پاک شهدای راه اسلام و قرآن که با خون خود درخت اسلام را آبیاری کردند و موجب سرافرازی اسلام عزیز شدند.

سلام علیکم

خدمت پدر و مادر عزیز و بزرگوارم سلام عرض می‌کنم امیدوارم که حالتان خوب بوده و در سایه عنایات خداوند تبارک و تعالی هیچ گونه نگرانی نداشته باشد. اگر از احوالات فرزند حقیر خود اکبر را خواسته باشید بحمدلله حالمان خوب است و نگرانی به جز دوری از شما عزیزان نداریم پدر و مادر عزیزم همانطور که می‌دانید الان در شرایط حساسی از جنگ به سر می‌بریم و وضعیت جوری است که همه باید به جبهه بیایند و من هم بنابر انجام وظیفه پا در این راه نهادم و مشکلات شما را هم خوب درک می‌کنم و می‌دانم که می‌بایستی در آنجا می‌بودم و در کارها کمک می‌کردم و خیلی هم خودم دوست می‌داشتم که بودم و کمک می‌کردم ولی بعد از اینکه به منطقه آمدم و وضعیت اینطوری شد دیگر نتوانستم تسویه حساب کنم امیدوارم که مرا ببخشید خدمت برادر عزیزم علی و جواد و مهدی سلام عرض می‌کنم امیدوارم که حال همگی آنها خوب بوده و در همه کارهای خود موفق باشند و ما را هم در دعاهایشان فراموش نکنند.

خدمت خواهران بزرگوارم سلام میرسانم انشاءالله که همیشه مؤفق باشند سلام مرا به تمامی فامیلها – دوستان و آشنایان برسانید از همه آنها التماس دعا دارم .

به امید پیروزی هر چه سریعتر رزمندگان اسلام و طول عمر امام عزیزمان

۱۳/ تیر/ ۶۷

اکبر پالیزگیر

نامه دیگر:

شکر و سپاس خدای را که به ما عنایتی کرد و توفیق داد که در جبهه او که جبهه حق علیه باطل و جبهه نور علیه ظلمت است بیائیم و در راه او برای او با دشمنان او که همان دشمنان اسلام و بشریت هستند بجنگیم و قدمی هرچند کوچک و ناچیز در رهش برداریم تا شاید کمی مورد نظر واقع شده و ما را به راه راست هدایتمان کند.

با سلام و درود بر امام زمان و نائب برحقش امام خمینی و سلام و درود بر شهدای کربلای حسینی و کربلای ایران سلام علیکم خدمت پدر و مادر عزیز و بزرگوارم پس از عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم امیدوارم که همیشه تحت توجهات خداوند باری تعالی در خط مستقیم اسلام بوده و مورد لطف و عنایت خداوند واقع شوید. اگر از حال فرزند کوچکتان اکبر خواسته باشید بحمدلله حالمان خوب است و هیچ گونه نگرانی نداریم در مورد نوشتن نامه می‌خواستم بگویم که آن به خاطر شرایط و موقعیت جنگی ممکن است نامه ما بدست شما خیلی دیر برسد که از این نظر ناراحت نباشید.

خدمت برادران و خواهران خود سلام می‌رسانم امیدوارم که حالتان خوب باشد و هیچ گونه نگرانی نداشته باشند و همچنین خدمت زهره سلام می‌رسانم و امیدوارم که درسهایش را خوب بخواند در مورد جواب نامه که می‌خواستید بفرستید اگر برادر علی مأموریتش تمام شده به من هم اطلاع دهید.

سلام مرا به تمامی فامیلها برسانید و امیدوارم که حال همگی آنها خوب باشد و هیچ گونه نگرانی نداشته باشند به امید پیروزی هرچه سریعتر رزمندگان اسلام و به امید زیارت کربلای معلی و قدس شریف

خدا یار و نگهدار همه شما باشد.

۲۵/دی/ ۶۵

نامه دیگر:

با عرض سلام خدمت آقا امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام امت روح خدا خمینی کبیرو با سلام و درود بر خانواده‌های معظم شهداء . این عزیزانی که با دادن فرزندانشان درخت اسلام را آبیاری کردند و بار دیگر حماسه کربلای حسینی را در کشور عزیزمان تکرار کردند و امیدوارم که ما را ادامه دهنده واقعی راه این عزیزان باشیم.

خدمت پدر و مادر عزیز و گرامی خود ضمن عرض سلام سلامتی شما را از در گاه خداوند بزرگ خواستارم امیدوارم که خالتان خوب باشد و در سایه توجهات خداوند باری تعالی هیچ گونه نگرانی نداشته باشید اگر از حال اینجانب فرزند کوچکتان اکبر خواسته باشید به حمدلله و به امید خدا سالم و خوب است و هیچ گونه نگرانی ندارم و از شما عزیزان التماس دعا دارم .

پدر و مادر عزیزم امیدوارم از اینکه من در منطقه هستم و یک مقداری از درسم عقب افتادم و انشاءالله که جبران خواهم کرد ناراحت نباشید و بدانید که ماندن من در جبهه بی دلیل و از روی هوا و هوس نبوده است و فقط این را به شما بگویم که چون احتیاج و لازم است که بمانیم مانده‌ام و از شما می‌خواهم که به خدا توکل کنید و صبر را پیشه خود کنید که خداوند صابرین را دوست دارد و پیروزی در هر حال با ماست و انشاءالله که خداوند قبول کند و در پیشگاهش رو سفید باشیم.

از همگی شما التماس دعا دارم. امام را دعا کنید دیگر وقت عزیز شما رانمی‌گیرم و سرتان را دردنمی‌آورم.

خدا یار و نگهدار امام و همه شما باشد. 

خداحافظ

۱/ اردیبهشت/ ۶۵

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search