گوارای وجود

خانواده شهید حسن پارساییان :

آن روز مشغول کار بودیم که دیدیم کلاغ ها در اطراف ساختمان غار غار کنان پرواز می کنند.

سر و صدای غریبی ایجاد کرده بودند.

حیران بودیم که این همه کلاغ، از کجا سر و کله شان پیدا شده؟!

نکند حامل خبر بدی باشند!…

دل آشوب شدیم…

به خانه که آمدیم، دیدیم همه جمع شده‎اند.

گفتند: حسن مجروح شده.

اما دروغگوهای خوبی نبودند.

دانستم که حسن شهید شده است.

گفتم: از همان روزی که قدم در این مسیر گذاشت، خودم را برای چنین روزی آماده کرده بودم. شهادت؛ گوارای وجودش باشد.

گنجینه ل ۱۰

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search