غروب عشق…

روایت به اسارت رفتن شهید نصرالله جورکش در غروب روز دوم عملیات فتح المبین از زبان خودشان:

غروب بود که عراقیها ما را دیدند و ما را به اسارت درآوردند اول یک پذیرایی حسابی از ما کردند و تا می خوردیم ما را زدند.

چون شب رسیده بود نتوانستند ما را به عقب منتقل کنند و انداختنمان گوشه سنگر.

سر ساعت می آمدند و می زدند تا اطلاعات بگیرند که نمی توانستند و مایوس می شدند می رفتند.

نزدیکی‌های صبح درگیری شدت گرفت و رزمندگان اسلام مثل آوار روی سر عراقی‌ها خراب شدند.

ننه مرده ها بدجوری وحشت زده شده بودند و وقتی بچه ها رسیدند بالای سنگر بیشتر ترس برشان داشت، 

حالا آنان اسیر ما بودند.

شهید نصرالله جورکش، فرمانده گردان قمر بنی هاشم علیه السلام در عملیات بیت المقدس ۶ به فیض شهادت نائل آمد.

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search