کارِستان

شهید حسین اسکندرلو به روایت همرزم شهید اکبر عاطفی:

 

حاج حسین به لحاظ بلوغ فکری و مشارکت در کار عملیاتی، بالغ بود.

او تفکر نظامی را کاملا  از بَر بود.

اولین بار که مجروح شد فرماندهی گردان سلمان را بر عهده داشت. کارش در عملیات خیبر زبانزد عام شد و موجب روحیه پیدا کردن بچه ها. او در دل تاریکی دل به دریا زد و با شجاعت تمام بر ترس غلبه کرد، بلند شد و آرپیجی به دست، تانک های عراقی را در ولوله و ترس و نابودی جای داد؛ این کار او چنان جرأتی در دل دیگر بچه ها  انداخت که همه یکباره لبیک گویان با او همراه شدند.

کار حاج حسین در آن عملیات، کارستان بود.

شاید بر خلاف قوانین فرماندهی باشد که یکباره یک فرمانده بلند شود و به تنهایی خودش را سپر توپ و تانک دشمن کند؛ از آن نظر که یک گردان متکی به فرمانده است و فرمانده اگر شهید شود یا به هر دلیلی از یگان جدا گردد، آن گردان سست و ضعیف می شود. اما شهید اسکندرلو گویی واهمه ای از این اتفاق نداشت. او به شجاعت تک تک رزمنده ها ایمان داشت و جایی که تشخیص میداد، عمل می کرد. او برای پیشرفت و پیشبرد عملیات، هر کاری را انجام میداد.

حاج حسین اسکندرلو، نبوغ خاص و قدرت تفکر و فرماندهی اش را به تمام فرمانده های رده بالا ثابت کرده، و این ویژگی ها را تماما از آن خود کرده بود.

تولیدی_گنجینه ل ۱۰ (زینب ثقفی) 

 

  • فرماندهی کوچک با قلبی بزرگ

شور جوانی و آمادگی جسمانی حاج حسین اسکندرلو، از او فرماندهی موفق ساخته بود.

او در عملیات و بحث فرماندهی کاملا جدی عمل میکرد و در عین حال، با رزمنده ها روابط دوستانه ای داشت.

بچه بسیجی ها؛ هم گوش به فرمانش بودند و هم شیفته اش. دوره اش میکردند و پروانه‌وار دورش می‌چرخیدند. خوبی و مردانگی او به همه ثابت شده بود.

بر خلاف سن و سالش که یک جوان ۲۲ – ۲۳ ساله بود، قدرت تصمیم گیری خوبی داشت.

جوانی بود دارای ابتکار عملیاتی و قدرت تصمیم گیری بالا.

شهادت طلبی حسین بر کسی پوشیده نبود، دست آخر هم به دیدار صاحب نام و ارباب شهیدش رفت و به آنچه شایسته اش بود رسید.

تولید_گنجینه ل ۱۰ (زینب ثقفی) 

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search