نام : محمود
نام خانوادگی : زارع بنادکوکی
نام مادر : –
نام پدر : حسین
تاریخ تولد : ۱۳۴۰
محل تولد : بناد کوک ، یزد
وضعیت تاهل : متاهل
میزان تحصیلات : دیپلم ریاضی
سن : ۳۰ سال
تاریخ شهادت : ۱۳۷۰/۱۰/۱۲
محل مجروحیت : ام الرصاص
عملیات : والفجر ۸
گردان: حضرت علی اکبر(ع)
یگان خدمتی : لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام
مزار: گلزار شهدای چهارصد دستگاه
زندگینامه
محمود زارع در پنجمین روز از مهرماه سال ۱۳۴۰ در شهر بنادکوک استان یزد، در خانواده ای مذهبی و کارگری چشم به جهان گشود.
روزهای کودکی به همراه برادرانش در کشاورزی به پدر یاری می رساند. جوهره وجودی و شخصیت او در پرتو پدری مذهبی و زحمتکش و مادری سیده و مؤمنه شکل گرفت. نوجوان بود که به همراه خانواده در شهر کرج ساکن شد و همزمان با تحصیل در دبیرستان، رشته ریاضی، در فعالیت های مذهبی محل، شرکتی جدی و موثر داشت.
از نخستین روزهای شکل گیری انقلاب، محمود به همراه برادرش کاظم در تمامی صحنه ها و میادین مبارزاتی، حضوری فعال داشت و با درک صحیح و تیزهوشی خاصی که داشت، خیلی زود به نیرویی محوری در میان جوانان انقلابی تبدیل شد که گرما و حرارت انقلاب را در بین همگان شعله ور می ساخت. همواره در تظاهرات و درگیریها و برخوردهای خیابانی شرکت داشت و چند بار مورد ضرب و شتم نظامیان شاه واقع گردید.
او از نخستین کسانی بود که به منظور جهاد و مقابله با ضد انقلاب داخلی به طور داوطلب عازم کردستان گردید و به عضویت در گروه القارعه درآمد. سپس با آغاز جنگ تحمیلی به جنگ با دژخیمان بعثی پرداخت.
در آبان ماه ۶۱ بود که پس از دو سال جهاد بی امان، هنگامی که محمود در ارتفاعات الله اکبر مشغول جهاد با متجاوزین بعثی بود، برادرش کاظم در یک عملیات نفوذی در شهر مندلی عراق به فیض شهادت نائل گشت. محمود پس از تلاش های بی وقفه جهت یافتن پیکر مطهر برادر، به جایی نرسید و با دلی پر درد خبر شهادت جانگذار کاظم را به خانواده رساند.
در سال ۶۲ خانواده مقدمات ازدواج محمود را با دختری عفیف و پاکدامن مهیا ساختند؛ زنی آرام و صبور که همچون ستونی محکم، پشتیبان مجموعه فعالیتهای بی امان همسرش در زمینه های مختلف بود و حمایتش می کرد. چرا که احساس مسئولیت عمیق و خاصی که در محمود وجود داشت، محدود به موضوع خاصی نمی شد. او در تمامی فعالیت ها حضوری جدی داشت: نظارت بر ساخت مسجد محل، تشکیل و تدوین انجمن اسلامی محل، مدیریت فعالیت های امنیتی انتظامی در پایگاه بسیج، رسیدگی به محرومین محل و… نمایانگر وجوه متعدد شخصیت این جوان انقلابی و متعهد بود که با پیگیری های مستمر در امور، به انجام وظیفه دینی و میهنی خود می پرداخت.
او همچنین به عنوان یکی از بسیجیان لشکر ده سید الشهدا(ع) در خطوط مقدم جبهه حضوری مستمر و فعال داشت و با شرکت در اغلب عملیات ها از جمله والفجر مقدماتی، والفجریک، والفجر دو ، والفجرسه، خیبر و رمضان، بیش از ۶ بار از نواحی مختلف: سر، گردن، حنجره، پهلو، شکم، دست و کتف راست مجروح گردید و هیچ مهمی حتی خانواده و همسر و دختر کوچکش مانعی برای انجام تکلیفش محسوب نشد و او را از پرداختن به هدف والایش باز نداشت و مصمم تر نیز ساخت.
محمود زارع به عنوان مسئول حوزه ۱۰بسیج کرج، با آموزش منظم انواع شیوه و شگردهای نظامی و رزم های شبانه، خیل عظیمی از جوانان بسیجی را مهیای حضور در جبهه ها ساخت و آموزه های عمیق عقیدتی و اجتماعی را در قالب برنامه ها و اردوهای منظم در آنها نهادینه کرد و نظم و انضباط، استفاده بهینه از زمان و مغتنم شمردن آن و تشویق به موقع نیروها را از رموز موفقیت می دانست و به اجرا در می آورد.
سرانجام در نیمه شب ۲۱ بهمن ماه سال ۱۳۶۴ زمانی که محمود معاون گردان حضرت علی اکبر بود، در منطقه ام الرصاص در عملیات والفجر ۸ ، در اثر اصابت ترکش، از نواحی شکم، کمر و پاها به شدت مجروح و دچار ضایعه نخاعی شد که برگی جدید را در زندگی سراسر مبارزه محمود و همسرش رقم زد. دردی جانکاه که به مدت هفت سال، تا زمان شهادت، لحظه ای او را رها نکرد و آسوده نگذاشت و هیچ یک از درمان ها و عمل های جراحی در داخل و خارج کشور نتوانست حتی ذره ای از شدت آن بکاهد. هر چند دقیقه یکبار درد شدت می گرفت و بدن رنجورش را روی ویلچر مچاله می کرد و بر پاهایش مشت می کوبید و اگر محبت های بی دریغ و پرستاری های بی وقفه همسر ایثارگرش نبود، تحمل آن درد میسر نمی شد. دردی که شرمنده ی محمود بود در صبر و مقاومتش در طی راهی عظیم و هدفی والا که آگاهانه برگزیده بود.
ز سوز دل، آه نیمه شب، ز صبر یار مبهوتم که صبر از صبر او لبریز (از اشعار همسر شهید)
روحیه سلحشورانه و مقاوم جانباز شهید محمود زارع باعث شد که پس از مجروحیت نیز با توجه به تحمل انواع جراحات وارده و درد جانکاه نخاعی، در صحنههای اجتماعی و سیاسی حضوری مؤثر داشته باشد و در مسئولیتهایی نظیر احداث ستاد مقر تبوک لشکر ده سید الشهدا (ع)، معاونت بسیج مرکزی سپاه ناحیه کرج، معاونت و سرپرست بهداشت و درمان بنیاد جانبازان کرج انجام وظیفه نماید.
تولد فرزند دومش محمد نور امیدی در دل رنج کشیده اش تاباند
سعیده و محمد هست نور دل من…..همسرم هست چراغ محفل خانه من (از اشعار شهید)
محمود زارع طی هفت سال مجروحیت همواره با ذکر نام خدا و توسل به ائمه اطهار (ع) با صبر و استقامت آن دردهای جانکاه و طاقت فرسا را تحمل نمود و همچون شمع به پای نهال انقلاب سوخت. او کوه صبر و مقاومت بود که با درد به هم آمیخته شده بود و با روحیه ای وصف ناپذیر راضی بود به رضای یار و سنگ صبوری برای عزیزان جانباز که همواره آنان را به استقامت و شکیبایی دعوت مینمود. به گفته ی همسرش: او دردهای زیادی را تحمل کرد اما هرگز ایمان قویاش متزلزل نگردید و بارها به یاد دارم که آهسته با خدای خویش نجوا میکرد و خود به تنهایی عذاب و درد و رنج را تحمل میکرد. نمیگذاشت که من و فرزندانش صدای درد و رنجهایش را بشنویم، مبادا که احساس ناراحتی کنیم.
محمود با روحیه ای مقاوم و استوار و با صبر و سکوت و با تلاش های همسر ایثارگرش به مدت هفت سال آن درد مزمن را تحمل کرد و سرانجام در شامگاه پنجشنبه دوازدهم دی ماه ۱۳۷۰ در بیمارستان ساسان، به خیل شهیدان پیوست و روح پاکش فارغ از آن درد جانکاه و جسم پژمرده و تب دار به دیدار معبود شتافت.
پیکر پاکش، با شکوه تمام، بر دستان خیل جمعیت مردم کرج تشییع شد و جسم رنج دیده اش در گلزار شهدای چهارصددستگاه آرام گرفت و روح بزرگش در کنار برادر شهیدش در اعلا علیین جای گرفت.
فعالیتها و خدمات عارف متقی سردار سپاه اسلام شهید محمود زارع:
الف: دوران انقلاب
دانش آموز هنرستان فنی شهرستان کرج بوده و از بدو مبارزات و شکل گیری تظاهرات دانش آموزی شهرستان نقش فعال و موثری داشت.
در این رابطه نیز چند بار آسیب و جراحت برداشت ازجمله در تسخیر و سقوط شهربانی مرکزی و ساواک شهرستان مذکور در سال ۵۷
ب: در سال ۵۹ همزمان با شروع قائله کردستان، داوطلبانه عازم منطقه کردستان و جبهه نبرد گردید که این حضور به طور مستمر و پیوسته تا سال ۱۳۶۱ به صورت بسیجی ادامه داشت.
ج: از سال ۱۳۶۱ به عضویت رسمی سپاه پاسداران کرج درامد و از آن پس نیز ضمن عهده دار شدن مسئولیت های مختلف، همواره در صحنه های نبرد جنگ تحمیلی حضوری فعال و موثر داشت.
د: در عملیات های پاکسازی مناطق مرزی کردستان، بازی دراز، الله اکبر، بازی ولایت فقیه، خیبر، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۱ و ۲ ، بیت المقدس و والفجر۸ در خطوط مقدم شرکت داشت و بیش از ۶ بار از نواحی سر و گردن و دست و کتف و شکم و پاها و ستون فقرات مجروح و نهایتا دچار ضایعه نخاعی گردید.
هـ: مسئولیت های دوران دفاع مقدس:
۱: واحد جذب نیرو شهرستان سال ۶۲
۲: مسئولیت مدیریت داخلی سپاه پاسداران سال ۶۳
۳: مسئول ستاد ناحیه ۱۰ بسیج کرج به مدت یک و نیم سال، ۶۴
۴: معاون واحد بسیج سپاه ناحیه کرج به مدت یک سال، ۶۶
۵: معاون فرمانده گردان علی اکبر در عملیات والفجر ۸ – ام الرصاص، سال ۶۴
۶: مسئول احداث و سازماندهی مقر تبوک لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه السلام، به مدت یک سال، ۶۶
۷: مسئول و سرپرست واحد بهداشت و درمان بهداری جانبازان کرج به مدت یک و نیم سال
دیماه ۱۳۶۶
دلنوشته
در سرتاسر سنت مرسوم محمدی (ص) این سیلاب خون شهید است که همه ذهنیتهای عافیتطلبانه را لایروبی میکند و زمینه تحقیق آرمانهای والای انسانی را فراهم میسازد.
به راستی ردای زیبای شهادت برازنده است و برکاروان بی کران عزیزانی که قامتشان همه مردانگی، شرف و غیرت بود، آنان که بر شط خون شناور گشته و از میادین مین مردانه گذشتند تا مسیر عزت و آزادگی را در هر پیچ تاریخ انسانیت با لاله و شقایق زینت بخشند. آنان که در راه خدا خون دادند و در غم محرومان و ستمدیدگان از ظلم ظالمان تاریخ خون دل خوردند و فریاد عدالت خواهیشان در گلو شکست. آن دوستان پاک بسیجی که در خطوط مقدم جبهه به هنگام مجروحیت با دست و پای قطع شده لبخند رضایت می زدند تا همسنگران تضعیف روحیه نشوند، این رادمردان به پیامبرشان حضرت محمد (ص) اقتداء کردند که طی کمتر از ده سال حدود هشتاد بار در راه خدا و تحقق دین او جنگید و در این راه زخم های بسیاری برداشت. تاریخ هیچ جای بدن پیغمبر(ص) را سراغ ندارد که در مسیر تحقق احکام الهی مجروح نشده باشد.
سبکباران عاشقی که مولایشان حضرت علی(ع) است او که امیر مومنان و خصم ستمگران است. او که حاضر نشد به ناحق دانه جویی را از دهان مورچه ای بگیرد اما در برابر ریاکاران و زورگویان همانند یک جنگجوی قهرمان شمشیر روی سر می چرخاند و کله مزدور و ظالم می پراند.
آری شهیدان ما امام و مقتدایشان حضرت حسین ابن علی(ع) است که سخاوتمندانه خون خود و تمامی عزیزانش را در جهت نجات اسلام از انحراف هدیه نمود و رهبرشان خمینی کبیر (ره) است که تمام عمر شریف خویش را در مسیر مبارزه با مستکبران و احیاء اسلام ناب وقف نمود. تاریخ ۱۴۰۰ ساله شیعه همواره با درخشش لاله های خونین پیکر و مرغان آغشته به خون منور است.
و جانباز شهید محمود زارع یکی از این رهروان راستین بود از خیل رهروانی که پس از چند سال همچنان نمازهای عشق آلودبازی درازش خلصه های مجاهدانه هورالهویزه اش، راز و نیاز و نیایشهای شب هنگامش بر خاک های گرم جنوب و کوههای یخ زده غرب به همراه ایثارگری ها و شجاعت های مردانه اش در عملیات های بدون بازگشت گروه القارعه طنین انداز گوش عاشقان و همسنگران است.
خاطرات
از زبان مادر شهید محمود زارع:
اوایل که رفته بود جبهه، تارهای صوتیاش قطع شد. وقتی به ما خبر دادند و رفتیم بیمارستان، دیدیم نمیتواند حرف بزند. دکترها گفتند ببریدش خانه، کمی استراحت کند، بعد بیاوریدش برای عمل. در خانه یک دفتر و خودکار کنارش بود تا هر کاری دارد توی آن بنویسد، چون نمیتوانست حرف بزند. وقتی میایستاد برای نماز، گریهام میگرفت.
پنج شش روز که گذشت، مثل بچهای که تازه زبان باز کرده باشد، شروع کرد به حرف زدن! بردیمش بیمارستان. دکتر گفت: جوان! تو شفا گرفتهای! دیگر نیازی به عمل نیست.
* * *
دوباره رفت جبهه. این بار لگنش شکست. در بیمارستان، پاهایش را آویزان کرده بودند. مدتی طول کشید تا خوب شد.
به پدرش گفتم برایش زن بگیریم بلکه دیگر به جبهه نرود.
ازدواج کرد. بچهاش که به دنیا آمد دوباره راهی جبهه شد. گفتم محمود! جنگ که تمام نمیشود، بگذار زنت رو به راه شود بعد برو. گفت: «نه مادر! باید بروم.»
* * *
دوباره مجروح شد. این بار قلب محمود آسیب دیده بود. همراه برادرش راهی انگلستان شد. آنجا قلبش را عمل کردند، برایش دریچههای مصنوعی گذاشتند و سفارش کردند که به خودش فشار نیاورد، ولی گوش نمیکرد.
سرما که به او میخورد، تمام بدنش عفونت میکرد. دوباره به انگلستان رفت ولی گفتند دیگر کاری نمیتوانیم برایت بکنیم. گاهی در نماز، از شدت درد، مچاله میشد و پاهایش را میزد به پیشانیاش.
خیلی سختی میکشید ولی دم نمیزد. میگفتم: «مادر! کجات درد میکنه؟…» میگفت: «مادر! من هیچیم نیست.»
نمایه محتوا : آرشیو سایت گردان حضرت علی اکبر(ع)