از زبان محمد ابراهیم شفیعی همرزم شهید محسن وزوایی:
روز ۱۱ شهریور ماه ۱۳۶۰ سالگرد شهادت عملیات غرور آفرین بازی دراز می باشد و جای دارد که یادی از همه رزمندگان، جانبازان، آزادگان و شهیدان این عملیات بزرگ و ارزشمند بنماییم
یکی از این بزرگان شهید عزیز و رزمندهی دلاور به نام مهندس جعفر جواهری می باشد.
علاوه بر ویژگیهای شخصی ایشان مانند تیزهوشی، ولایت پذیری حضرت امام رضوان الله تعالی، پشتکار، جدیت، سخت کوشی و در عنفوان جوانی مسولیت پذیری می باشد
بعد از عملیات موفق اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ در بازی دراز در غرب کشور برادر جعفر به عنوان فرمانده قله های بلند، صعب العبور و صخره ای بازی دراز انتخاب شد و برای شناسایی و برنامه ریزی برای یک عملیات بسیار بزرگ و گسترده شبانه روز تلاش گسترده ای داشت و هر روز با تعدادی از نیروهای ورزیده از منافذ سخت گذر به پشت دشمن رخنه کرده و اطلاعات جدید و ارزشمندی را به ارمغان می آورد. تا آن که رئیس جمهور برخاسته از قلوب مومنان، انقلابیون، رزمندگان و ایثارگران رجایی به همراه نخست وزیر خود باهنر که نماد خدمت صاقنه بودند و با آن همه صفات والا به درجه رفیع شهادت رسیدند و امام شهدا فرمودند جواب این منافقین کوردل را رزمندگان ما در جبهه های نبرد خواهند داد فرماندهان سپاه و ارتش در غرب کشور تصمیم گرفتند که هرچه سریعتر عملیات بزرگ و گسترده ای در سرپل ذهاب، قصر شیرین، دشت ذهاب، گیلان غرب تا سومار انجام دهند. از جمله فرماندهان که در این عملیات و یا عملیات های بعدی به درجه رفیع شهادت نایل گشتند و نقش فرماندهی را در این عملیات بر عهده داشتند عبارتند از شهید پیچک، شهید وزوایی، شهید حاج محمود غفاری، شهید همدانی، شهید شهبازی، شهید حاجی بابا، شهید کاظمی، شهید روح اللهی و شهدای دیگر و یکی از شاخص ترین شهدا مهندس جعفر جواهری بود که برای تدارک و شناسایی های این عملیات جانفشانی های زیادی کرده و برای شروع یک عملیات بزرگ لحظه شماری می کرد.
در شب عملیات شهید وزوایی چشمش که به سیمای نورانی، روحانی و رحمانی جعفر که افتاد، به من نزدیک شد و آرام به گوشم گفت از جعفر بوی شهادت و بوی بهشت می آید
ناگهان دل من فرو ریخت و کمی از دور او را نظاره کردم و بغز گلویم را گرفت. هم حسرت از روحیه شهادت طلبی او و هم از شهید شدنش. کمی مگس و صبر کردم و بعد آمدم پیش جعفر و به او گفتم که:
شما فرمانده اولین گردان عمل کننده در مسیری بس خطرناک هستی بایستی که چند کیلومتری را در تیر رس دشمن حرکت کنی که اگر دشمن بفهمد همه را شهید خواهد کرد و بعد به یک میدان مین وسیع با انواع و اقسام مین ها برخورد خواهی کرد که امکان شهادت در لا بلای این همه مین زیاد است و بعد وارد شیب تند صخره ای قله ۱۱۵۰ بازی دراز به سمت بالا خواهی شد که بسیار غیر ممکن می نماید.
گفتم و تاکید کردم که خیلی مراقب خودت باش جعفر، روزی که به جبهه می آمدی مادرت خیلی به من سفارش کرد و او برای شما برنامه و آرزوهای زیادی دارد.
او نگاه عمیق و معنی داری به من کرد و گفت ابراهیم من به رفتن فکر می کنم و تو از ماندن صحبت می کنی، مسیری که انتخاب کردم برگشتی در آن نیست و شما برای ما دعا کنید
او با شجاعت، شهامت، جسارت و صلابت تمام به همراه گردان خود منطقه دید دشمن را با چابکی تمام پشت سر گذاشت و از آن میدان بزرگ مین هم به سلامتی عبور کرد و صخره های صعب العبور را هم یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت تا ناگهان با دشمن بعثی وارد نبردی نابرابر شدند و طولی نکشید که در معیت شهید وزوایی آن قسمت از ارتفاع را آزاد کردند و خود را به راس قله ۱۱۵۰ رساندند در راس قله ساعتی درگیری شدید بود تا آن را هم تصرف کردند و از راس قله با سرعت تمام عازم حرکت به سمت باز پسگیری قصر شیرین بودند که ناگهان در تیر راس تیربار دشمن قرار گرفته و آماج ده ها گلوله قرار گرفت و در این لحظه بود که برادر وزوایی با صدای لرزان پشت بیسیم گفت شفیعی، جعفر الله اکبر شد. در وسط کارزار جنگ چند لحظه ای کمرم را گرفتم و چون پاهایم سست شده بود بر روی تخته سنگی نشستم و اشک هایم را پاک کردم و نگاهی به آسمان انداختم و با خود زمزمه کردم که او چه زیبا و عالمانه و عاشقانه به آرزوی دیرینه خود رسید.
خدایش رحمت کند و او را با انبیاء عظام و ائمه اطهار محشور گرداند و شفیع ما در روز قیامت باشد و خداوند سبحان توفیق ادامه راه شهیدان خصوصا، این شهید عزیز را به ما به دهد.
آمین یا رب العالمین