برایت دعا کردم…

حاج احمد؛ انسانی با اخلاص، صبور و بسیار خنده رو و با محبت بود.

او در تمام این سالها، هرگز دست از مجاهدت بر نداشت و نه تنها در هشت سال دفاع مقدس، بلکه در تمام عمر خود مشغول دفاع از دین و وطن بود.

تابستان ۱۳۶۰ پدرش ترور شد. ۲ سال و نیم بعد، محمود قریشی برادرش در عملیات خیبر به شهادت رسید.

او در طول زندگی همواره از جانب دشمنان قسم خورده، صدمه دید، اما هرگز خم به ابرو نیاورد.

* * *

زمانی که احمد قریشی عازم سفر حج بود، آمد پیش من برای خداحافظی.

گفت: حاج حمید! پارسال که حاج یدالله کلهر می رفت حج، به او گفتم حالا که داری می‌روی قول بده که زیر ناودون طلا دو رکعت نماز برایم بخوانی و به طور اختصاصی دعا کنی که خدا حج را قسمت من هم بکند. حاج یدالله هم قبول کرد.

وقتی برگشت، گفت: برایت هم نماز خواندم و هم دعا کردم.

من هم همان‌موقع گفتم: دستم به دامنت! تو هم داری می روی برای من همین نماز را بخوان و دعا کن.

خندید و گفت: تو دیگر چقدر زرنگی!

خلاصه رفت و وقتی برگشت، گفت: برایت نماز خواندم و دعا کردم…

* * *

۶ ماه بعد اسمم جزء سهمیه رزمندگان برای حج درآمد، اگرچه به دلیل کشتار مکه و قطع روابط با عربستان، نتوانستم بروم، ولی سال۷۰ با اولین گروهی که به حج رفتند، همراه شدم و معتقدم که سفر حجم را از دعای حاج احمد دارم…

روای: حاج حمید پارسا

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search