کمی شبیه ارباب

درباره شهید فرامرز (مهدی) اصفهانی

همین طور که داشت آر پی جی می زد، به شدت مجروح شد.

زخمش رو بستم.

گفت: قرآنم رو بده

قرآن جیبی کوچکش را به دستش دادم. شروع کرد به صحبت با آن. طوری حرف می زد که انگار داشت خدا را می دید.

به قرآن می گفت: من خیلی تلاش کردم که تمام قوانینت رو رعایت کنم.

پرسیدم: اسمت چیست؟

گفت: بنده ذلیل خدا؛ فرامرز. اسم قشنگی ندارم، ولی تصمیم گرفتم اسمم مهدی باشه.

خواستم قمقمه آب را بدهم دستش که آن را پرت کرد آن طرف و گفت: می خوام یه کم شبیه ارباب جون بدم.

بعدها که رفتم سر مزارش، دیدم نوشته مهدی اصفهانی. تعجب کردم. پدرش گفت: یک شب اومد توی خوابم و گفت: بابا دوست دارم اسمم مهدی باشه.

منبع: پیاده شده از مستند شهید

خاطره‌ای از شهید فرامرز (مهدی) اصفهانی – اهمیت قرآن بین شهدا

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search