درباره شهید فرامرز (مهدی) اصفهانی
همین طور که داشت آر پی جی می زد، به شدت مجروح شد.
زخمش رو بستم.
گفت: قرآنم رو بده
قرآن جیبی کوچکش را به دستش دادم. شروع کرد به صحبت با آن. طوری حرف می زد که انگار داشت خدا را می دید.
به قرآن می گفت: من خیلی تلاش کردم که تمام قوانینت رو رعایت کنم.
پرسیدم: اسمت چیست؟
گفت: بنده ذلیل خدا؛ فرامرز. اسم قشنگی ندارم، ولی تصمیم گرفتم اسمم مهدی باشه.
خواستم قمقمه آب را بدهم دستش که آن را پرت کرد آن طرف و گفت: می خوام یه کم شبیه ارباب جون بدم.
بعدها که رفتم سر مزارش، دیدم نوشته مهدی اصفهانی. تعجب کردم. پدرش گفت: یک شب اومد توی خوابم و گفت: بابا دوست دارم اسمم مهدی باشه.
منبع: پیاده شده از مستند شهید