خاطره برادر میثم محمودی درباره شهید کلهر
یکی از برادرها تعریف میکرد که:
در ادامهی عملیات فتح المبین در چنانه، حدود ۷۰ ، ۸۰ نفر از بعثیها را اسیر کرده بودیم و میخواستیم منتقلشان کنیم به عقب.
حاج یدالله کلهر هم آنجا حضور داشت و مشغول سر و سامان دادن به نیروها بود.
او اول دستور داد تا عراقیها را توی صف مرتب کنیم. بعد هم چند نفر از نیروها را برای محافظت از اسراء گذاشت و گفت یک تعداد سمت راست ستون حرکت کنید و مراقب باشید تا کسی خطایی نکند. خودش هم در کنار ستون حرکت میکرد.
در میان عراقیها، یک نفر بود که هیکل بزرگی داشت و قوی به نظر میرسید. او حین حرکت، دائم سعی میکرد ستون را منحرف کند و همینطور خودش را به کلهر نزدیک میکرد.
کمکم صف شکم داد و آن عراقی به حاجی رسید. در یک لحظه پرید روی ایشان تا بلکه با به خطر انداختن حاجی بتواند دیگران را تهدید کند و راه را برای فرار عراقیها هموار کند، اما حاج یدالله بلافاصله و بدون لحظهای تأخیر، عراقی را از پشت سر بلند کرد و در مقابل خود به زمین کوبید. بعد هم به سرعت اسلحهاش را از کمر در آورد و مسلح کرد.
* * *
حاج یدالله آنقدر سریع این کار را کرد که با اینکه او از پشت سر حمله کرده بود، اما شهید کلهر توانست به راحتی حملهی او را دفع کند.
هم ما و هم عراقیها ماتمان برده بود از این سرعت عمل!
لرزه بر اندام اسراء افتاده بود و دیگر هیچکدام جرأت نمیکردند دست از پا خطا کنند. همگی تا مقصد آرام و بیصدا پیش رفتند.