خاطره برادر ابوالحسن غفاری (رزمنده گردان قمر بنی هاشم)، درباره شهید مصطفی ملکی
مصطفی پایه اصلی روضههای گروهان در اردوگاه امنوشه بود.
پیش از عملیات والفجر۸، در ام نوشه، تمرینات آبی خاکی داشتیم.
یادم میآید بعد از تمرینات شبانه که همگی خسته و بیرمق بر میگشتیم، ساعت حدود ۱۱ و ۱۲ شب، تازه چادر مصطفی ملکی پُر میشد از عاشقانی که “یا زهرا”گویان، دور هم جمع میشدند و شروع میکردند به عزاداری برای مصائب اهلبیت(ع).
هنوز صدای “حیدر حیدر” مصطفی در هنگامۀ عملیات والفجر۸، موقع حمله قایقها به ساحل دشمن که در فضای اروند پیچیده بود و گویی تا ملکوت آسمانها میرفت، در گوشم طنین انداز است.
روزهای جمعه که تمرین و آموزش تعطیل میشد، فرصت خوبی بود تا بچههای رزمنده، بعد از نماز صبح حسابی بخوابند.
صبح یکی از روزهای جمعه؛ دیدم او در محوطه گروهان در ام نوشه یک حلبی بزرگ شلغم بار گذاشته تا از بچهها پذیرایی کند. در کنارش، پوتین رزمندها را هم واکس میزد.
آن روز کنارش نشستم و گفتم: خسته نباشی برادر. خدا اجرتان بدهد. کار ارزشمندی میکنید.
شهید مصطفی ملکی گفت: «اگر شیطان بگذارد و وسوسه نکند. خدا کند در این عمل، خلوص نیت داشته باشم. گاهی شیطان با عمل خیر انسان را گمراه میکند!»
نوع نگاهش، حکایت از روح بلندش داشت.
و همین نگاه معنوی و الهی بود که در جبهه حاکم بود… برای همین، جنگ ما دفاع مقدس نام گرفته است.
ارسالی کاربران