درباره شهیدان حاج یدالله کلهر و نادعلی رستمی
شهید حاج یدالله کلهر و پسرعمهاش شهید نادعلی رستمی، هر دو بچه روستای باباسلمان شهریار بودند و کار در محیط روستا باعث شده بود جسمی قوی داشته باشند. هر دو آهنگری میکردند و همین مزید بر علت شده بود که عضلاتی قوی و محکم داشته باشند.
البته نادعلی سکته کرده بود و به خاطر سکته یک طرف بدنش ضعف داشت، اما طرف دیگر بدنش عضلانی و قدرتمند بود. او سعی میکرد موقع شنا یا آموزش و … جلوی بسیجیها پیراهنش را درنیاورد تا کسی پی به مشکلش نبرد.
یک روز حاج یدالله کلهر و پسرعمه اش نادعلی رستمی با هم زورآزمایی کردند. حاج یدالله قد نسبتاً بلند و هیکلی توپر و عضلانی داشت. در کشتی و مچاندازی و اینطور کارها حرف زیادی برای گفتن داشت. فوتبال هم بازی میکرد و به خاطر قد بلندش بیشتر دروازه میایستاد.
بعد از عملیات فتحالمبین که در خط پدافندی بودیم، گرمای هوا و بیکاری باعث شده بود بچهها کسل و بیروحیه شوند. یک روز به حاج یدالله گفتم پس کِی قرار است عملیات شود؟ بچهها در گرمای میشداغ کلافه شدهاند، حداقل شما بیایید و کمی روی روحیه بچهها کار کنید.
حاجی گفت: فردا ساعت سه میآییم پیشتان.
روز بعد، حسنی مسئول تدارکات گردانمان، بچه ها را صدا زد و گفت: اگر بدانید قرار است چه کسانی را با هم کشتی بیندازم از جایتان تکان نمیخورید. میخواهم حاج یدالله را با نادعلی رستمی یا کریم آخوندی کشتی بیندازم.
چند دقیقهای نگذشته بود که حاجی از راه رسید. تا آمد بچهها دورهاش کردند.
کلهر رجز خواند و حریف طلبید.
نادعلی گفت: من با تو کشتی میگیرم.
کلهر گفت: من حریف قوی میخواهم
آن دو کمی برای هم کری خواندند و کشتی شروع شد.
ما که از مشکل جسمی نادعلی خبر داشتیم، دیدیم حاج یدالله به عمد بازی را واگذار کرد و به نادعلی باخت. بعد بلند شد و دست شهید رستمی را گرفت و به عنوان فرد پیروز دور میدان چرخاند.
بچهها به شوخی گفتند باید نادعلی جانشین تیپ شود.
کلهر هم گفت: ایشان همین الان هم فرمانده ماست و من خدمتگزار شما هستم.
حاج یدالله می دانست که نیروها خبر از وضعیت جسمی نادعلی ندارند. او خوب می دانست که همه روی او حساب می کنند و با این باخت، ممکن است از ابهتش پیش رزمنده ها کم شود، اما برایش مهم نبود.
خدا هم او را عزیز دلها کرده بود، چه ببرد، چه ببازد.
حاج یدالله کلهر و نادعلی رستمی، هر دو بعدها به شهادت رسیدند.
منبع: بازنویسی از اینترنت