درباره شهید مهدی عین اللهی به روایتِ والدین شهید
اوایل دهۀ ۵۰ بود و مهدی دانشآموز دوره ابتدایی. بعد از سالها گرفتاری بالاخره به سختی توانستیم خانۀ کوچکی در محلهی لشکر آباد کرج بخریم. خانهای که آب نداشت!
خانهمان منبع آب داشت و همیشه باید آب را از فاصلۀ ۱۰۰ متری با دبه های کوچک و بزرگ میآوردیم تا برای استفاده داخل منبع بریزیم.
مهدی در زمستانهای سرد آن زمان خیلی کمک میکرد برای آوردن آب تا خانه.
او با آن جثۀ کوچکش، حتی در بردن لباسها برای شستن بر سر جوی آبی در قلمستان و آسیاب برجی هم کمک میکرد. یادم نمیرود که دستهای ظریفش از سرمای سخت زمستانهای آن روزگار، ترکهای زیادی میخورد، اما شکایتی نمیکرد.
او عاشق کمک به دیگران بود. در دوره راهنمایی و دبیرستان به دوستان بی بضاعتش خیلی کمک میکرد و همیشه برایشان غذا و پوشاک میبرد.
***
همه را دوست داشت اما رفاقتش با شهید خسرو معظمیگودرزی از جنس دیگری بود. بسیاری از اوقات فراغت خود را با هم میگذراندند. اغلب اوقات، آرم کمیته و سپاه را میکشیدند. دلبستگی و علاقهی خاص مهدی به خسرو، بر کسی پوشیده نبود. شهادت خسرو باعث دگرگونی خاصی در مهدی شد. او بیتاب دیدار رفقای شهیدش بود و دست آخر به آنها ملحق شد.
منبع: گنجینه ل۱۰