شهید جعفر ذاکری

نام: جعفر

نام خانوادگی: ذاکری

نام مادر: معصومه

نام پدر: مرتضی

تاریخ تولد: ۱۳۴۷/۶/۲۱

محل تولد: تهران، سهراب

وضعیت تاهل: مجرد

میزان تحصیلات: دوم متوسطه (علوم تجربی)

سن: ۱۸ سال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۷

محل شهادت: شلمچه

عملیات: کربلای۵

گردان: پدافند هوایی

یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام

مزار: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه۲۹، ردیف۵، شماره۱۳

زندگی‌نامه

شهید جعفر ذاکری در بیست و یکم شهریور ۱۳۴۷، مصادف با سالروز میلاد حضرت فاطمه الزهرا(س) در شهرستان تهران (به روایتی سراب) دیده به دنیا گشود. پدرش مرتضی، نجار بود و مادرش معصومه نام داشت.

جعفر از همان دوران کودکی در جلسات مذهبی به همراه پدرش شرکت می نمود و خصوصا به برنامه های مهدیه تهران که مرحوم حاج آقا کافی رحمه الله علیه داشتند علاقه نشان می داد.

وی پس از گذراندن تحصیلات ابتدائی، به همراه خانواده به حسن آباد نقل مکان نمودند. او ضمن ادامه درس خواندن در حسن آباد با شروع انقلاب اسلامی فعالیت خود را از همان کودکی آغاز نمود. او تا دوم متوسطه در رشته تجربی درس خواند. با تشکیل بسیج، به عضویت پایگاه شهید کرمانی درآمد و بعد از مدتی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در عملیات هایی ازجمله والفجر ۸ و کربلای ۱ شرکت کرد. آخرین بار در عملیات کربلای ۵ شرکت نمود و در همین عملیات که همزمان با ایام شهادت بی بی دو عالم بود در هفتم بهمن ۱۳۶۵، با سمت مسئول پدافند ضدهوایی در شلمچه بر اثر اصابت راکت به فیض شهادت رسید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.

وصیت‌نامه

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین

ثنا و ستایش خدای یگانه است. خداوندی که انسان را خلق کرده و راه سعادت را به او نشان داد. پیامبرانی برای راهنمایی انسان فرستاد که اول آنها حضرت آدم و آخر آنها محمد رسول الله(ص) است که شهادت می دهم بر رسالتش و شهادت می دهم که علی(ع) و یازده فرزند گرامیش وصی او هستند.

معتقدم که عبادت ما هیچ نفع و ضرری برای خداوند ندارد بلکه خداوند ما را در بوته آزمایش قرار می دهد. در انتخاب نیکی و بدی مختاریم.

پدر و مادر گرامی بعد از این مقدمه که دلیلی است بر اعتقاد من به دین مبین اسلام وصیت می کنم که اولا در تمام کارها توکل به خدا کنید زیرا بدون اسلام در کارها موفقیت حقیقی حاصل نمی شود، ثانیا بردبار و صبور باشید.

اینک که کشورهای مخالف ما برای سرکوب دین اسلام با ما به جنگ برخاسته اند و همانطوری که امام حسین(ع) با ۷۲ تن یاور در مقابل لشکر بیشمار یزید قرار گرفت اکنون ایران اسلامی هم در مقابل خیل یزیدیان قرار گرفته است.

ما که بارها هنگام یادآوری مصیبت حسین می گوییم ای کاش ما هم در کربلا خدمت امام حسین(ع) بودیم اکنون ای پدر و مادر گرامی ای دوستان، همرزمان، ای ایرانیان بدانید که امروز آن روز است که حسین زمان با تکیه بر خدای حسین و با اتکا بر دعوت شما مردم آماده جهاد شده است. خدای نیاورد آن روز را مانند کوفیان وقتی به خودمان آییم که حسین شهید شده و زینب به اسیری رفته باشد و ما بر جای مانده باشیم.

ایران، ایران ده سال پیش نیست که هر بی شرفی بر شرف و ناموس ما حکومت میکرد. اکنون ایران مملکت امام زمان است شما که طالب یاری (حسین) هستید حسین زمان (خمینی) عزیز را تنها نگذارید. همانطوری که آب فرات را بر روی طفلان حسین بستند اکنون یزیدیان ایران را محاصره اقتصادی و سیاسی نموده اند، اگر خودمان را با یاران حسین مقایسه کنیم آنها از تشنگی بدن خود را بر روی زمین می کشیدند تا از رطوبت آن استفاده نمایند و با این وصف از خودشان عجز نشان ندادند.

آیا انصاف است که ما در مقابل این از جان گذشتگی آنان از کمبود این و آن ناله بزنیم در حالی که مسئله اصلی ما جنگ است و مملکت اسلامی ما بیشتر از هر چیزی به ابزار جنگی نیاز دارد ارز این کشور صرف ورود وسائل آرایش و لباسهای خارجی که عده قلیلی می توانند از آن استفاده کنند بشود بگذریم .

پدر و مادر عزیزم اگر خداوند توفیق داد و از این دنیای فانی به حضور حق واصل شدم از شما صبر جلیل خواستارم و از شما درخواست دارم توکل کنید و درمقابل کسانی که از گریه شما خوشحال می شوند گریه نکنید و اگر خواستید بر مصیبت حسین گریه کنید.

از رفتن من ناراحت نباشید زیرا مصلحت خدا و سعادت من و شما بر سرافرازی اسلام و نابودی کفار در شهادت ماست.

مادر و خواهران از شما می خواهم زینب گونه رهرو راه ما باشید.

در آخر با امید پیروزی رزمندگان اسلام و دعا برای سلامتی شما این وصیتنامه را به پایان می رسانم.

خرمشهر

زمان: ساعت دو و چهل دقیقه بعد از ظهر – روز سوم دی ۶۵ آزادسازی شهر زینبیه

خاطره

به روایت خانواده شهید:

آخرین باری که به مرخصی آمده بود، سیمایش کاملا فرق کرده بود و شهادت در چهره اش احساس می شد.

چیزی از رفتنش نگذشت که به شهادت رسید.

ولادتش در سالروز ولادت خانم فاطمه زهرا(س) و شهادتش نیز همزمان با ایام شهادت بانوی دو عالم بود.

سروده

سرودهای شهید جعفر ذاکری

 

«شهید»

شهد شهادت چشید در ره جانان شهید *** چون رخ جانان بدید سیر شد از جان شهید

دست ز جان شست و شد عازم میدان عشق *** تا که دهد پاسخ پیرجماران شهید

مرشد پیرش چو گفت وقت جهاد است و جنگ *** بی خبر از خویش شد عازم میدان شهید

در حقیقت چو تافت از بر حق بر دلش *** از من خود دل برید و خندان شهید

راه شهیدان درست هست خط سرخ عشق *** لاله شود، سر زنده فصل بهاران شهید

 

____________

 

پر گرفتن تو از این خانه و رفتی ز هجرم *** خاطرات نمی رود ای گل من از نظرم

بازگشتید همه همسرانت بر وطن *** تو کی خانه گریزی که ز تو بی خبرم

دو وصیت دارم، بسوی گوی من پر بکشم *** نتوانم که کنون مرغک بی بال و پرم

خفته ای در دل خاک و نکنی باز من *** ای که از داغ تو سرگشته و خونین جگرم

جنگ هفتاد و دو ملت همه همه عذر بنه *** چو ندیدید حقیقت در افسانه زدند

 

____________

 

از دست منه تفنگ تا پیروزی *** ننگ است دمی درنگ، تا پیروزی

دانی چه بود پیام یاران شهید *** این است که جنگ، جنگ تا پیروزی

چهاردهم فروردین ۶۵

 

این خرقه به سوی جامه ات خواهم داد *** بی رقفه جواب نامه ات خواهم داد

ای نامه ناتمام سوگند به عشق *** با رفتن خود ادامه ات خواهم داد

چهاردهم فروردین ۶۵

 

____________

 

به نام خدا

بود درد من و درمانم از دوست *** بود وصل من و حجران از دوست

اگر قصابم از تن برکنه پوست *** جدا هرگز نگردد جانم از دوست

نهم اسفند ۶۴/ امضاء

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

آنانکه محیط فضل و آداب شدند *** در جمع کسان اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند به پیش *** گفتند افسانه ای در خواب شدند

چهاردهم فروردین۶۵

 

«خیام»

با لشگر خصم، روبرو خواهم شد *** چون تیر به سینه عدو خواهم شد

بین نعش سیپده را بغل خواهم زد *** نستوه به خود نخواهی او خواهم شد

چهاردهم فروردین۶۵

نمایه محتوا : بازتولید (جمع‌آوری اینترنتی و فضای مجازی)

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search