شهید مجتبی عبدالرحیمی

نام: مجتبی

نام خانوادگی: عبدالرحیمی

نام مادر: اکرم السادات

نام پدر: احمد

تاریخ تولد: ۱۳۳۷/۱۰/۸

محل تولد: تهران

وضعیت تاهل: متاهل (یک فرزند دختر)

میزان تحصیلات: دوم متوسطه

سن: ۲۸ سال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۳/۱۶

محل شهادت: فاو

عملیات: والفجر۸

گردان: حضرت قاسم

یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام

مسئولیت: سکان‌دار

مزار: تهران، بهشت زهرا(س)، قطعه۵۳، ردیف۱۷۷، شماره۱۲

  • در پی فرمان امام خمینی از سربازخانه فرار کرد و قید کارت پایان خدمت را زد.
  • تنها فرزندش پس از شهادتش به دنیا آمد.
  • از کودکی در کار گروهی شرکت می کرد و بیشتر از همه کمک می کرد.
زندگی‌نامه

شهید مجتبی عبدالرحیمی هشتم دیماه ۱۳۳۸ در تهران دیده به جهان گشود‌. پدرش احمد در کارخانه خودروسازی  کار می کرد و مادرش اکرم از تبار سادات بود.

مجتبی تا دوم متوسطه درس خواند و سپس در سال ۱۳۵۸به سربازی رفت. مدتی در سیرجان ماند و به دلیل اینکه در پی فرمان امام خمینی از سربازی فرار کرد موفق به اخذ کارت پایان خدمت خود نشد. بعد از آن، مدتی به فروشندگی چینی و بلور روی آورد و سپس ازدواج کرد. با این حال، بسیار مشتاق مبارزه با دشمن و حضور در جبهه بود به همین سبب،
راهی جبهه شد. خداوند به او فرزند دختری هدیه کرد اما او هیچگاه چشمش به دیدن دخترش روشن نشد چراکه هشت ماه پس از ازدواج، در عملیات والفجر۸ به دلیل اصابت ترکش به فیض شهادت نائل آمد.

خاطره

به روایت مادر شهید

خوی کمک به دیگران، در ذات مجتبی بود.

هر از گاهی تعدادی همسایه ها جمع می شدند که جوی کوچه را نظافت کنند. هربار این موضوع پیش می آمد مجتبی دوان دوان می رفت و کل کوچه را تمیز می کرد. هیچوقت هم نمی گفت این کارها را من انجام داده ام.

***

وقتی جنگ شروع شد، بی‌قرار رفتن به جبهه شده بود. مدام در خانه ندای لبیک سر می‌داد و می‌گفت: لبیک یا خمینی ما داریم می‌آییم.

عاقبت هم راهیِ راه بی بازگشت شد و تنها فرزندش را هم ندید.

نمایه محتوا: گنجینه ل۱۰ / تولید

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search