به روایت اصغر صیامی
شهید منصور مختاری در تیراندازی دستی بر آتش داشت. به چشم خود دیدم خیلی حرفهای دشمن را تارومار می کرد. وقتی هم زبانی به تحسین مهارتش باز می شد در عین فروتنی پاسخ می داد: اینها همه کار خداست. ما بنده ها وسیله ای بیش نیستیم.
او بی ریا و خاکی و مخلص بود. با وجود اینکه یک گردان را فرماندهی می کرد، هیچوقت نشد او را با لباس رسمی ببینیم. همواره با همان لباس خاکی رزم و مخصوص جنگ بین بچه ها ظاهر می شد. او دائما دغدغه ی آسایش، راحتی و سلامت نیروهایش را داشت. بارها می شد که نیمهشبها از نگرانی خوابش نمی برد.
در ارتفاعات پنجوین که مستقر بودیم، می گفت: نکند دشمن از تاریکی و سکوت شب استفاده کند و به بچه های ما آسیب بزند. دائما برای شناسایی تا دم خط جلو می رفت که مبادا خطری در کمین باشد. چند دهکده ای پایین ارتفاع وجود داشت. آنجا را چک می کرد که یکوقت عراقی ها به ما نزدیک نشود.
او رشید و شجاع و بی باک بود. زمانی می رسید که هفت هشت نفر بیشتر برای مقابله با دشمن بعثی نبودیم. شهید مختاری می گفت: هفت هشت نفری یک لشکر را حریفیم.
بارها می شد بچه ها وقتی از تدارکات زیرپیراهن یا لباس می گرفتند از روی شلختگی هرکدام را گوشه ای پرت می کردند. شهید مختاری می آمد و همه ی لباس ها را جمع می کرد، می شست و مرتب تا می کرد. بی آنکه خود را تافته ی جدا بافته بداند یا از دیگران بالاتر ببیند.
منبع: گنجینه ل۱۰