دستان معجزه‌گر

درباره شهید مصطفی آزادگان به روایت هم‌رزم شهید

در کربلای ۵ وقتی از خط برگشتیم، در کانال مستقر شدیم تا کمی استراحت کنیم که ناگهان خمپاره‌ای داخل کانال و درست در جلوی پای ما منفجر شد. عینک مصطفی روی صورتش خرد شد و تمام صورتش مجروح شد. خون جلوی چشمان را گرفته بود و دیگر جایی را نمی دید. پایش هم به شدت مجروح شد، طوری که از شدت درد و خونریزی به حالت اغماء افتاد.

او بعدا تعریف کرد: در همان حالت بیهوشی احساس کردم آن دوستم که شهید شده دو دست مرا از روی زمین بلند کرد و بر روی خاکریز گذاشت و به طرف آمبولانس هدایت کرد.

بعدها برادران تعجب کرده بودند که: تو با این پای زخمی و صورت خون آلود و مجروح و در حال بیهوشی، آخر چطور ممکن است که از کانال بیرون آمده باشی؟!…

او هم گفت: دو دست معجزه گر مرا کمک کرد.

منبع: بازنویسی از نت

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search